جدول جو
جدول جو

معنی قیزملک - جستجوی لغت در جدول جو

قیزملک
(مَ لِ)
ملکۀ گرجستان، زنی که پادشاه تمامت گرج بود. (تاریخ جهانگشاج 1 پاورقی ص 212 و ج 2 ص 160). گویند که چون به ابوبکر رضی اﷲ عنه خبر رسید که شه عجم زنی است، گفت: ذل من اسند امره الی امراءه. (همان کتاب ج 2 ص 161)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گیاهی پیچنده از خانوادۀ سوسن با ساقه ای خاردار که ریشۀ آن مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مَ لَ)
پیچکی است خاردار که درهمه جنگلهای شمال ایران و اراضی کم ارتفاع ساحلی و در آستارا تا 800 گزی دیده میشود. میوۀ آن خوراکی وچوب وی برای سوخت بکار میرود. در لاطینی اسمیلاکس اکسلسا نام دارد و در لاهیجان و شهسوار و رودسر ازملک نامیده میشود و تشابه میان این کلمه و اسمیلاکس لاطینی سخت عجیب است. (گااوبا). در نور آنرا سگلی و در درفک بالکا و در اشرف لم و درساری ملاش و در میاندره ورگلام نامند. و ابن البیطارگوید برخی گمان برده اند که طخش ازملک است. سمیلقس. (ابن البیطار). طقسوس. (ابن البیطار). شنگیله. کفله بور. والی گیلی. تمیس. کامپوره. سکیلم. تلی. وشات دانه. کلکادانه. ازمکلی
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است جزء دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
کوتاه قامت خوار و زشت. (منتهی الارب). القصیر الدمیم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یِ لِ)
اآطریلال. (یادداشت مؤلف) ، ترکی شنگ است. یملیک. رجوع به یملیک و شنگ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازملک
تصویر ازملک
لاتینی تازی شده از گیاهان دارویی از دسته مارچوبه ها بالکا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزمله
تصویر قزمله
نره
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی خشین ازمرغان شکاری آک نهادن نکوهش، کوته اندام مردم فرومایه، کوتاهی کوته اندام بی اندام زشت
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی بالارونده و تیغ دار که بر درختان هم جوار می پیچدنام
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکت موزون کپل دختران و زنان به هنگام راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی