جدول جو
جدول جو

معنی قیرشهر - جستجوی لغت در جدول جو

قیرشهر(شَ)
شهری بزرگ است (از روم) و در او عمارات عالی و هوای خوب دارد. حقوق دیوانیش پنجاه وهفت هزار دینار. (نزههالقلوب، مقالۀ سوم ص 99)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ جُ)
شیرشکار. شکرنده و شکارکننده شیر. کنایه است از دلیر و شجاع
لغت نامه دهخدا
(دَ شَ)
ده کوچکی است از دهستان انگهران بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 253 هزارگزی جنوب کهنوج و 15 هزارگزی خاور راه مالروانگهران به جاسک. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
سنگ پا. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رِ شَ)
شکستگی سر. شبیه باضغه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِ یَ)
دهی است از دهستان رودبال بخش داراب شهرستان فسا. در 6هزارگزی غرب باختر داراب در دامنۀ گرمسیری واقع است و یکصد تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و محصولش غلات و پنبه و حبوبات و شغل مردمش زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مرکّب از: بی + شهر، غریب. (مهذب الاسماء، رجوع به شهر شود، بی تاب. (ناظم الاطباء)، بی صبر و بی تحمل:
چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت
بهواداری آن سروخرامان بروم.
حافظ.
- بی طاقت و تاب شدن، بی صبر و تحمل شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
که به صورت شیر باشد. که صورت شیر دارد:
همه کژدم وش و خرچنگ کردار
گوزن شیرچهر و گاوپیکر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(شی شَ کَ)
قسمی از ابریشم، عطوفت و محبت و دوستی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دیرآشنا. دیرجوش. که آسان تن به محبت ندهد. که پس از زمانی دراز ابراز محبت کند. مقابل زودکین:
فلک کو دیرمهرو زودکین است
در این محنت سرا کار وی این است.
جامی
لغت نامه دهخدا
(رَ شَ)
نام ویرانۀ شهری است که در استان فارس ایران و درهشت هزارگزی بندر بوشهر قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). نام شهری به خوزستان. (فیروزآبادی) (منتهی الارب). ریواردشیر. ناحیۀ کوچکی از ولایت ارجان خوزستان. (یادداشت مؤلف). خرابۀ ری شهر در نه هزارگزی بندر بوشهر کنونی قرار گرفته و بوشهر، ری شهر و چند قریۀ دیگر در شبه جزیره ای واقع شده که از سمت شمال محدود است به خور سلطانی، از مغرب به دریا، از جنوب به خلیج کوچک هلیله. نوشته اند که در زمان نادرشاه (1150ه. ق.) جمعیت ری شهر به بوشهر انتقال یافت و در نتیجه ری شهر متروک ماند و خراب گردید. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به انجمن آرا و آنندراج و قاموس الاعلام ترکی ومجمل التواریخ و القصص ص 63 و فارسنامۀ ابن بلخی ص 114 و 149 و 150 و نزهه القلوب چ لسترنج ج 3 ص 130 شود
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ)
همه شهرها به ترتیب. یکایک شهرها. شهربشهر. شهری پس از شهر دیگر. شهری به دنبال شهر دیگر:
شهرشهر و خانه خانه قصد کرد
نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی جزءدهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل. واقع در 12هزارگزی خاور کرمی و 12هزارگزی شوسۀ کرمی به بیله سوار. جلگه، گرمسیر. دارای 483 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
خرۀ بیدشهر، در قدیم بلوکی علیحده بود و اکنون با بلوک جویم ابواحمد یک بلوک شمرده اند از گرمسیرات فارس است. نخلستانها داشت و باغهای مرکبات و انار در جائی که آب جاری دارد بود و اکنون جز چند درخت نخل کهنه باقی نمانده است و این دو بلوک در جانب میانۀ جنوب و مشرق شیراز است درازی آن از قریۀ چاه تیر تا کلات سیزده فرسنگ و پهنای آن از قصبۀ جویم تا قریه سرکاه ده فرسنگ است. شکارآنجا شیر و آهو و بز و پازن و قوچ و میش کوهی است. زراعت عمومی این دو بلوک گندم و جو دیمی است و آبیاری تنباکوی بلوک بیدشهر بیشتر از گاو چاه و تنباکوی بلوک جویم بیشترش از قنات و چشمه است و بلوک جویم مشرق بلوک بیدشهر است و این دو بلوک محدود است از سمت مشرق و جنوب بنواحی لارستان و از جانب مغرب ببلوک خنج و از طرف شمال ببلوک جهرم و قصبۀ این دو بلوک بیدشهر و جویم است و در جویم عمارات ویرانۀ بسیاری است که دلالت بر آبادانی زیادی دارد و مردمان بزرگ از جویم ابواحمد برخاسته اند و در کتاب مزارات شیراز نوشته شده است. (از فارسنامۀ ناصری). نام یکی از دهستانهای چهارگانه بخش جویم است که در شهرستان لار واقع است. این دهستان از هفت آبادی تشکیل شده و قراء مهم آن عبارتند از بیدشهر، هود، قلات و کور. جمعیت دهستان در حدود 3200 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ شَ)
نام باستانی نیشابور، و معدن فیروزه بدانجاست. صاحب مراصدالاطلاع گوید این کلمه را با سین مهمله نیز روایت کرده اند. و رجوع به ابهرشهر شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ شَ)
ابن مخلص بابا. مشهور به عاشق پاشای قیرشهری. متوفی در سال 733 هجری قمری او راست: معارف نامه، که منظومه ای است به ترکی در احوال سلوک، و آن را در سال 730 هجری قمری تألیف کرده است. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1725)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قریشه
تصویر قریشه
پنیرآب نرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیشور
تصویر قیشور
یونانی تازی گشته سنگ پا پاخار، کف دریا سنگ پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیشور
تصویر قیشور
((قَ یا ق))
سنگ پا
فرهنگ فارسی معین
آواز مرغ تخم گذار
فرهنگ گویش مازندرانی