جدول جو
جدول جو

معنی قیر - جستجوی لغت در جدول جو

قیر
یونانی تازی گشته گژف هم آوای برف زفت گژف جسم جامد غیر متبلور سیاه رنگی که سطح شکستگی آن مانند شیشه ناصاف است و در اماکن نفتی قدیمی یافت می شود. ترکیب قیر همان ترکیبات قیر همان هیدروکربورهای نفت است که در نتیجه اکسید اسیون حالت جمود را پیدا کرده است. قیرهای طبیعی که به نام مومیایی و زفت رومی نیز نامیده می شوند و وزن مخصوص آنها بین 1، 1 و 2، 1 و سختی آنها کم و تقریبا 2 می باشد علاوه بر ترکیبات هیدروکربور در ترکیب آنها ازت و اکسیژن و حتی گوگرد هم وجود دارد. در طبیعت ممکنست قیرهای معدنی یا سنگهای آهکی آمیخته یا آنها را آغشته کرده باشد و در این صورت به نام آسفالت طبیعی نامیده می شوند. ساختن آسفالت مصنوعی هم با استفاده از همین آسفالتهای طبیعی صورت می گرفته. در پالایشگاههای نفت در ته دیگهای تصفیه مقادیر هیدروکربورهای خمیری با جامد باقی می ماند و آن همان قیرهای مصنوعی است که به بازار عرضه می شود و همه خواص قیرهای طبیعی را دارد. در بناها جهت جلوگیری از نفوذ رطوبت قیر به کار می برند. قیر در حدود 100 درجه حرارت ذوب می شود زفت رومی مومیایی قیر طبیعی حجر قیر اشبنت قطران نفت: کمندست گیسویش همرنگ قیر همی آید از دو لبش بوی شیر یا مانند (مثل) قیر. بسیار سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
قیر
جسم جامد یا نیمه جامد به رنگ سیاه مایل به قهوه ای که چسبنده است و بر اثر گرما نرم و سیال می شود
فرهنگ فارسی معین
قیر
مادۀ غلیظ، سیاه رنگ و چسبناکی که از نفت گرفته می شود و در ساخت آسفالت و عایق کاری بام ساختمان ها به کار می رود
تصویری از قیر
تصویر قیر
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیری
تصویر قیری
در تازی نیامده گژفی زفتی گژفیک منسوب به قیر مربوط به قیر، سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیرس
تصویر قیرس
یونانی تازی گشته شماله سپندار (شمع) موم شمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیرس
تصویر قیرس
((رُ))
موم، شمع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حقیر
تصویر حقیر
کهتر، کوچک، پست، فرومایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
تهی دست، تهیدست، تنگدست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بقیر
تصویر بقیر
شکافته شده، چادری که آنرا شکافته بپوشند بی آستین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقیر
تصویر حقیر
کوچک، محقر، اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقیر
تصویر عقیر
مرد عقیم، خسته، مجروح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حقیر
تصویر حقیر
کوچک، صغیر، ضعیف، ذلیل، خوار، زبون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقیر
تصویر عقیر
مرد که او را فرزند نشود، نازاینده و نا امید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
گدا، بیچاره، نادار، مسکین، بی چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقیر
تصویر حقیر
((حَ))
ذلیل، خوار، زبون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
((فَ))
تهیدست، تنگدست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
تنگ دست، تهیدست، فاقد امکانات مثلاً شهرستان فقیر، در تصوف سالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حقیر
تصویر حقیر
Menial
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فقیر
تصویر فقیر
Impoverished, Poor, Wretched
دیکشنری فارسی به انگلیسی
empobrecido, pobre, miserável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
обедненный , бедный , жалкий
دیکشنری فارسی به روسی
verarmt, arm, erbärmlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
ubogi, biedny, nędzny
دیکشنری فارسی به لهستانی
принижений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
бідний , жалюгідний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
empobrecido, pobre, miserable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
appauvri, pauvre, misérable
دیکشنری فارسی به فرانسوی