زندان، بند، یادداشت، ذکر، افسار، در دستور زبان کلمه ای که مفهوم فعل، صفت یا کلمۀ دیگر را به زمان، مکان یا چگونگی و حالتی مقید می سازد، در علوم ادبی در قافیه، حرف ساکنی که قبل از حرف روی واقع می شود مانند «ر» در کلمۀ «مرد»، درصورتی که قافیه واقع شده باشد، ریسمان یا چیز دیگر که به پای انسان یا چهارپایان می بستند در قید حیات بودن: زنده بودن قید اندازه: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است قید مقدار قید تاکید: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ تاکید است مانند بی گفتگو، ناچار، بی گمان، بی چند و چون، البته، لابد قید ترتیب: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ چگونگی قرارگرفتن است مانند یکان یکان، دسته دسته، پیاپی، دمادم قید حالت: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ حالت فعل است مانند چنین، گریان، شتابان، عاقلانه قید زمان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مانند ناگهان، پیوسته، همواره، دیر، زود، بامداد قید شک و ظن: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ گمان و تردید است مانند گویی، پنداری، مگر، شاید قید مقدار: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است مانند بسیار، اندک، بیش، کم، بسا، بسی قید مکان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ مکان است مانند بالا، پایین، پیش، پس، آنجا، اینجا، همه جا قید نفی: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ نفی یا رد است مانند نه، هرگز، به هیچ رو
زندان، بند، یادداشت، ذِکر، افسار، در دستور زبان کلمه ای که مفهوم فعل، صفت یا کلمۀ دیگر را به زمان، مکان یا چگونگی و حالتی مقید می سازد، در علوم ادبی در قافیه، حرف ساکنی که قبل از حرف رَوی واقع می شود مانندِ «ر» در کلمۀ «مرد»، درصورتی که قافیه واقع شده باشد، ریسمان یا چیز دیگر که به پای انسان یا چهارپایان می بستند در قید حیات بودن: زنده بودن قِید اندازه: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است قید مقدار قِید تاکید: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ تاکید است مانندِ بی گفتگو، ناچار، بی گمان، بی چند و چون، البته، لابد قِید ترتیب: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ چگونگی قرارگرفتن است مانندِ یکان یکان، دسته دسته، پیاپی، دمادم قِید حالت: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ حالت فعل است مانندِ چنین، گریان، شتابان، عاقلانه قِید زمان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مانندِ ناگهان، پیوسته، همواره، دیر، زود، بامداد قِید شک و ظن: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ گمان و تردید است مانندِ گویی، پنداری، مگر، شاید قِید مقدار: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است مانندِ بسیار، اندک، بیش، کم، بسا، بسی قِید مکان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ مکان است مانندِ بالا، پایین، پیش، پس، آنجا، اینجا، همه جا قِید نفی: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ نفی یا رد است مانندِ نه، هرگز، به هیچ رو
باقی و باقی مانده از هر چیزی. (ناظم الاطباء). بقیه. مابقی. تتمه. قسمت واپسین: و مرا با این خواجه صحبت در بقیت سنۀ احدی وعشرین و اربع مائه افتاد. (تاریخ بیهقی). خرچنگ... بنزدیک بقیت ماهیان آمد. (کلیله و دمنه). هنوز از گل بوستان بقیتی مانده بود. (گلستان). گفتم بقیت عمرش نمانده بود. (گلستان). بقیت عمر فرش هوس درنوردم. (گلستان).
باقی و باقی مانده از هر چیزی. (ناظم الاطباء). بقیه. مابقی. تتمه. قسمت واپسین: و مرا با این خواجه صحبت در بقیت سنۀ احدی وعشرین و اربع مائه افتاد. (تاریخ بیهقی). خرچنگ... بنزدیک بقیت ماهیان آمد. (کلیله و دمنه). هنوز از گل بوستان بقیتی مانده بود. (گلستان). گفتم بقیت عمرش نمانده بود. (گلستان). بقیت عمر فرش هوس درنوردم. (گلستان).
بندگی و غلامی و عبودیت. (ناظم الاطباء). بندگی کردن و غلامی نمودن. (غیاث اللغات). بندگی. غلامی. عبودیت. در عربی بدین معنی رق ّ آمده است. (فرهنگ فارسی معین) : کیست مولی آنکه آزادت کند بند رقیت ز پایت برکند. مولوی
بندگی و غلامی و عبودیت. (ناظم الاطباء). بندگی کردن و غلامی نمودن. (غیاث اللغات). بندگی. غلامی. عبودیت. در عربی بدین معنی رِق ّ آمده است. (فرهنگ فارسی معین) : کیست مولی آنکه آزادت کند بند رقیت ز پایت برکند. مولوی