جدول جو
جدول جو

معنی قیافه - جستجوی لغت در جدول جو

قیافه
چهره، ریخت، رخسار
تصویری از قیافه
تصویر قیافه
فرهنگ واژه فارسی سره
قیافه
صورت، هیکل و اندام شخص
تصویری از قیافه
تصویر قیافه
فرهنگ فارسی عمید
قیافه
مجموعه اندام و هیکل شخص، چهره، سیما
تصویری از قیافه
تصویر قیافه
فرهنگ لغت هوشیار
قیافه
((فِ))
اثرشناسی، شکل، صورت، اندام شخص
تصویری از قیافه
تصویر قیافه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیدافه
تصویر قیدافه
(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام زنی جهانجوی و بخشنده و پادشاه اندلس در زمان اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیافه
تصویر زیافه
ناسرگی
فرهنگ لغت هوشیار
ننگ داشتن، ناخنوش داشتن خورش یا نوشاک را نخوردن بیزاری مرغوایش نیشان یا پرنده (نیشان فال)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرافه
تصویر قرافه
ترسو: زن پوست درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطافه
تصویر قطافه
غژم دانه انگورافتاده از خوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تخته بندی، درزگیری درکشتی سازی پوسته که گرد آوری و دور ریخته شود پوست درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیدافه
تصویر قیدافه
پارسی تازی گشته کید پا نام زنی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاضه
تصویر قیاضه
پایاپای سودای پایاپای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاسه
تصویر قیاسه
(گویش گیلکی) پارسی است غیاسه دوال چرمی برای بستن بارستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاته
تصویر قیاته
خورش دادن خوراک دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یافه
تصویر یافه
یاوه، هرزه، بیهوده، بی معنی، ناپدید، گم شده، سردرگم، پریشان، برای مثال خواسته تاراج گشته سر نهاده بر زیان / لشکرت همواره یافه چون رمۀ رفته شبان (رودکی - ۵۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یافه
تصویر یافه
بیهوده، هرزه، باطل، یاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یافه
تصویر یافه
((فِ))
یاوه، بی معنی، بیهوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قیافه شناس
تصویر قیافه شناس
کسی که از مشاهدۀ صورت پی به سیرت مردم می برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیافهشناس
تصویر قیافهشناس
چهرشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیافه گرفتن
تصویر قیافه گرفتن
خود را گرفتن، ژست گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
چهرشناسی علمی که از دقت در صورت کسان پی به احوال باطنی و اخلاق آنان برند فراست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیافه شناس
تصویر قیافه شناس
کسی که از مشاهده صورت پی به سیرت مردم ببرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیافه گرفتن
تصویر قیافه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
خود را گرفتن، ژست گرفتن
فرهنگ فارسی معین
علمی که به وسیلۀ آن از مشاهدۀ صورت مردم به اخلاق و سیرت آن ها پی می برند، فراست
فرهنگ فارسی عمید
بد گل هودر آنکه دارای قیافه ای زشت باشد بد صورت بد گل کریه المنظر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدقیافه
تصویر بدقیافه
بدشکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش قیافه
تصویر خوش قیافه
زیبا چهره زیبا روی، زیبا اندام خوش هیکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشقیافه
تصویر خوشقیافه
خوبچهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرین قیافه
تصویر شیرین قیافه
شیرین شمایل، خوشرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدقیافه
تصویر بدقیافه
بدشکل، بدهیکل، بداندام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش قیافه
تصویر خوش قیافه
دارای چهرۀ زیبا
فرهنگ فارسی عمید