جدول جو
جدول جو

معنی قیافه - جستجوی لغت در جدول جو

قیافه
صورت، هیکل و اندام شخص
تصویری از قیافه
تصویر قیافه
فرهنگ فارسی عمید
قیافه
مجموعه اندام و هیکل شخص، چهره، سیما
تصویری از قیافه
تصویر قیافه
فرهنگ لغت هوشیار
قیافه
((فِ))
اثرشناسی، شکل، صورت، اندام شخص
تصویری از قیافه
تصویر قیافه
فرهنگ فارسی معین
قیافه
چهره، ریخت، رخسار
تصویری از قیافه
تصویر قیافه
فرهنگ واژه فارسی سره
قیافه
چهره، رخ، رخسار، رو، سیما، صورت، لقا، وجنه، هیئت، ژست
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قیدافه
تصویر قیدافه
(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام زنی جهانجوی و بخشنده و پادشاه اندلس در زمان اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
(قَیْ یا رَ)
تأنیث قیار. (معجم البلدان). رجوع به قیار شود
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ)
موضعی است به اسکندریه که داستانهای شگفت انگیزی بدان منسوب است. (از معجم البلدان)
نام شهری است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَذْ ذا فَ)
یکی قذّاف. (منتهی الارب). رجوع به قذاف شود
لغت نامه دهخدا
(قُشْ شا فَ)
یکی قشاف. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قشاف شود
لغت نامه دهخدا
(قُ فَ)
آنچه از انگور در هنگام چیدن افتد. (اقرب الموارد). غژم افتاده از خوشه به درودن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قِ فَ)
برهم دوزی تخته های کشتی و قیراندودگی درزهای آن. (منتهی الارب) (آنندراج). و برهم دوزی سوراخهای کشتی به لیف و قیراندود کردن درزهای آن. (اقرب الموارد) و قلافه اسم مصدر است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ فَ)
پوست درخت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یا فَ)
جمع واژۀ سیاف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کسانی که قلعۀ ایشان شمشیر ایشان است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ فَ)
پوست درخت. (منتهی الأرب) (ناظم الاطباء). لحاءالشجر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یا)
منزلی است در دو منزلی واسط در راه حاجیان و در آن چاه آبی است از بنی عجل و از این منزل با خاوید روند. (از معجم البلدان). رجوع به قیار شود
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
کشیدن ستور و جز آن. قود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قود شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
خورش دادن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به قوت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رستاخیز: یوم القیامه، روز رستاخیز. (منتهی الارب). یوم البعث من الارماس. (اقرب الموارد). رجوع به قیامت شود
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یا صَ)
بئر قیاصه الجول، چاه کناره فرودریده و گرداگرد اندرون ویران گردیده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ غَ)
فال گرفتن از طیر. (منتهی الارب). زجر به پرندگان، و آن این است که به اعتبار نام و مسقط و صوت آنها بفال نیک یا بفال بد گرفته شود. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). از مرغ فال گرفتن، یعنی بنام آن یا به آواز آن و یا بخاصیت آن. و این حرام است و اگر اعتقاد کند، کافر گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، بمعانی مصدر عیف است. (از منتهی الارب). رجوع به عیف شود
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یا رَ)
عین القیاره. چشمه ای است دارای آب گرم و معدنی در موصل که مردم برای معالجه در آن روند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ فَ)
هرچه که میبری آن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ فَ)
ابن عامر بن سعد از بنی شهران ابن خثعم از قحطان است. اسماء بنت عمیس صحابی از دودمان او است. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 791)
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ)
نام زنی است که حاکم بردع و اندلس بود. (برهان). نام زنی بوده، حاکم بردع و آن بنوشابه مشهور است. (آنندراج) (انجمن آراء ناصری). قیدافه طبق روایات ملکۀ اندلس و معاصر اسکندر بود. (حاشیۀ برهان چ معین) :
زنی بود در اندلس شهریار
خردمند و با لشکری بیشمار
جهانجوی و بخشنده قیدافه نام
ز روز بهی یافته نام و کام.
فردوسی (از حاشیۀ برهان چ معین).
بادت سعادت ابد و هم به همتت
قیدافۀ زمین و سر قیروان شده.
خاقانی.
رجوع به سبک شناسی ج 2 ص 138 شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ناسرگی و ناسره شدن. (آنندراج). رجوع به مادۀ قبل و زیوف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قیاته
تصویر قیاته
خورش دادن خوراک دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاسه
تصویر قیاسه
(گویش گیلکی) پارسی است غیاسه دوال چرمی برای بستن بارستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیاضه
تصویر قیاضه
پایاپای سودای پایاپای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیدافه
تصویر قیدافه
پارسی تازی گشته کید پا نام زنی است
فرهنگ لغت هوشیار
تخته بندی، درزگیری درکشتی سازی پوسته که گرد آوری و دور ریخته شود پوست درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطافه
تصویر قطافه
غژم دانه انگورافتاده از خوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرافه
تصویر قرافه
ترسو: زن پوست درخت
فرهنگ لغت هوشیار
ننگ داشتن، ناخنوش داشتن خورش یا نوشاک را نخوردن بیزاری مرغوایش نیشان یا پرنده (نیشان فال)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیافه
تصویر زیافه
ناسرگی
فرهنگ لغت هوشیار