- قچ
- قوچ، گوسفند شاخ دار جنگی
برای مثال از غایت انصاف تو در خطۀ عالم / با گرگ، قچ و میش به یک آبخور آمد (مجیرالدین بیلقانی - ۵۷)
معنی قچ - جستجوی لغت در جدول جو
- قچ
- ترکی میش شاخدار راک از جانوران گوسفند نر شاخدار، بز کوهی یا سرقوچ. سابقا داشها و لوطیهای محل قوچ جنگلی را در خانه نگهداری می کردند. سر قوچ فلان بسلامت باشد، (سرش سلامت باد خ) : وعده هستی غیر ار بقیامت باشد سر قوچ تو الهی بسلامت باشد، (گل کشتی توبا 385)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اردک دم دراز قیلوش از مرغابیان اردک دم دراز قیلوش از مرغابیان
ترکی خفج راسن لبسان از گیاهان
نادرست نویسی غژک از ساز ها نوعی آلت موسیقی است
راک گشنی گوسفند پروار گشنی قوچ
راک باز
کسی که گوسفندان سروزن (شاخ زن) را با هم به جنگ وا دارد
با قدرت، توانا، چاق و فربه، زور دار
آبدار شرابدار، آشپز، سفره چی، خدمتکار
کفشدار نگهبان کفش کفشدار بشماقدار
تفنگدار
عمل و شغل بغچه باف
آنکه بقچه بافد بافنده بغچه
ترکی جامه بند نیفه پتیر بلغنده بسته بنگرید به بغچه دستمال بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند
ترکی کبرکو (گویش گیلکی) از درختان
بنگرید به اقچه زر یا سیم مسکوک، هر نوع مسکوک، واحد آب که مقدار آن فرق میکند و معمولا عبارت است از تقریبا 12 ساعت آب
ترکی کفشدار کفشدار
کلمه ترکی، بمعنی خرقه و پوشاک می باشد
بافتن بغچه
دستمال بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند
شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آنرا بر روی شلیته و تنبانها می پوشیدند و دارای لیفه و بندی بود که در زیر شکم بسته میشد
قسمی ساز که از چوب سازند
نوعی اسباب بازی کودکان جغجغه
ترکی پیک
قاصدان پیکان
ترکی همسخن مصاحب مقرب، جمع ایناقچیان
ترکی اسپ گام رو
ترکی درفشدار
آقچه، سکۀ سیم یا زر، پول طلا یا نقره، زر یا سیم مسکوک، اخچه، اقچه، برای مثال آقچۀ زر کو هزارسال بماند / عاقبتش جای هم دهانۀ گاز است (خاقانی - ۸۲۹) ، ریزۀ زر
فرورفتگی در دیوار برای گذاشتن اشیا، طاق
شلوار گشاد و بلندی که زنان ایرانی در زیر چادر می پوشیدند، دولاغ، چقشور، چاخچور
قایق ران، رانندۀ قایق، آنکه قایق رانی می کند، پاروزن در قایق پارویی