جدول جو
جدول جو

معنی قچ - جستجوی لغت در جدول جو

قچ
قوچ، گوسفند شاخ دار جنگی برای مثال از غایت انصاف تو در خطۀ عالم / با گرگ، قچ و میش به یک آبخور آمد (مجیرالدین بیلقانی - ۵۷)
تصویری از قچ
تصویر قچ
فرهنگ فارسی عمید
قچ(قُ)
قج. میش نر شاخ دار جنگی. ظاهراً این لفظ ترکی است. (آنندراج) :
پنبه در آتش نهادم من به خویش
در فکندم من قچ نر را به میش.
مولوی
لغت نامه دهخدا
قچ
ترکی میش شاخدار راک از جانوران گوسفند نر شاخدار، بز کوهی یا سرقوچ. سابقا داشها و لوطیهای محل قوچ جنگلی را در خانه نگهداری می کردند. سر قوچ فلان بسلامت باشد، (سرش سلامت باد خ) : وعده هستی غیر ار بقیامت باشد سر قوچ تو الهی بسلامت باشد، (گل کشتی توبا 385)
فرهنگ لغت هوشیار
قچ
لوچ دوبین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ چَ)
زاغ و کلاغ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُچْ چا)
باقدرت. (ناظم الاطباء). توانا. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چاق و فربه. (آنندراج). زوردار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بلد. رائد. پیش قراول
لغت نامه دهخدا
(قُ قُ)
نهر قچق، نهری است از نهرهای مازندران و از شعب گرگان رود که شاید کونچی ملا نامیده میشود. در ترجمه مازندران و استراباد رابینو آمده است: در نزدیکی خرابه های شهر قدیمی گرگان خرم رود از سمت جنوب به گرگان رود میریزد. شعب دیگرش از طرف جنوب عبارتند از: نهرهای کونچی ملا که شاید همان قچق باشد و آقری گل... (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 126)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
قجغار. گوسفند گشنی. (برهان) (آنندراج). گوسپند پروار گشنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ چَ)
نوعی از سازها است. (آنندراج). یک نوع آلتی است از موسیقی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
قوچباز. آنکه گوسفندان سرزن (شاخ زن) را با هم بجنگاند. (آنندراج) :
چو دیده جلوه قچباز خویش در میدان
سر نشانده همی خورد عاشق حیران.
سیفی (از آنندراج) (بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قچپاز
تصویر قچپاز
راک باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپاقچی
تصویر اپاقچی
آبدار شرابدار، آشپز، سفره چی، خدمتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوقچه بافی
تصویر بوقچه بافی
بافتن بغچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقچه
تصویر باقچه
کلمه ترکی، بمعنی خرقه و پوشاک می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشماقچی
تصویر باشماقچی
ترکی کفشدار کفشدار
فرهنگ لغت هوشیار
بنگرید به اقچه زر یا سیم مسکوک، هر نوع مسکوک، واحد آب که مقدار آن فرق میکند و معمولا عبارت است از تقریبا 12 ساعت آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آقچه قیلین
تصویر آقچه قیلین
ترکی کبرکو (گویش گیلکی) از درختان
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی جامه بند نیفه پتیر بلغنده بسته بنگرید به بغچه دستمال بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقچه باف
تصویر بقچه باف
آنکه بقچه بافد بافنده بغچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقچه بافی
تصویر بقچه بافی
عمل و شغل بغچه باف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بندقچی
تصویر بندقچی
تفنگدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشماقچی
تصویر بشماقچی
کفشدار نگهبان کفش کفشدار بشماقدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوقچه
تصویر بوقچه
دستمال بزرگی که در آن جامه و انواع قماش پیچند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قچباز
تصویر قچباز
کسی که گوسفندان سروزن (شاخ زن) را با هم به جنگ وا دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قچی دومه
تصویر قچی دومه
اردک دم دراز قیلوش از مرغابیان اردک دم دراز قیلوش از مرغابیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قچی
تصویر قچی
ترکی خفج راسن لبسان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قچک
تصویر قچک
نادرست نویسی غژک از ساز ها نوعی آلت موسیقی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قچقار
تصویر قچقار
راک گشنی گوسفند پروار گشنی قوچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قچاق
تصویر قچاق
با قدرت، توانا، چاق و فربه، زور دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قچاق
تصویر قچاق
((قُ چّ))
چاق، فربه، باقدرت، توانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آقچه قیلین
تصویر آقچه قیلین
کبرکو
فرهنگ واژه فارسی سره
چاخ لوق، نوعی پرنده تیز رو، قاچاق، چاق و چله، سرحال، تنومند
فرهنگ گویش مازندرانی
تسطیح کردن مکانی که برای بذر افشانی در نظر گرفته شده است
فرهنگ گویش مازندرانی
لوچ کامل، آنکه اشیا را دوگانه می بیند، نوعی تحقیر و اهانت
فرهنگ گویش مازندرانی