معنی قِردِيّ - جستجوی لغت در جدول جو
قِردِيّ
میمون مانند، سیمیان
مِیمون مانَند، سیمیان
دیکشنری عربی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بَردِيّ
سرد، پاپیروس
سَرد، پاپیروس
دیکشنری عربی به فارسی
جِلدِيّ
چرم، چرمی
چَرم، چَرمی
دیکشنری عربی به فارسی
عِرقِيّ
نژادی، قومی، نژادپرست
نِژادی، قُومی، نِژادپَرَست
دیکشنری عربی به فارسی
سِرِّيّ
محرمانه، راز، پنهانی
مَحرَمانِه، راز، پِنهانی
دیکشنری عربی به فارسی
قَصدِيّ
عمدی
عَمدی
دیکشنری عربی به فارسی
وَردِيّ
صورتی، گلگون
صورَتی، گُلگون
دیکشنری عربی به فارسی