جدول جو
جدول جو

معنی قویلی - جستجوی لغت در جدول جو

قویلی
نوعی از صعتر است که ورق آن مشابه ورق زوفا است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به صعتر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قفیلی
تصویر قفیلی
طفیلی، آنکه ناخوانده همراه شخص مهمان به مهمانی می رود، مهمان ناخوانده، وابسته به دیگری، در علم زیست شناسی انگل
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
امالۀ حوالی است که بتصرف فارسیان بکسر لام و یای معروف به اشد و الاّ حوالی در حقیقت بفتح لام است. (غیاث) (آنندراج) (بهار عجم). رجوع به حوالی شود
لغت نامه دهخدا
(قِلْ لی لا)
همه و جمله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اخذه بقلیلاه، ای بجملته. (اقرب الموارد). رجوع به قلّیله شود
لغت نامه دهخدا
(قُ وَ)
ابراهیم، مکنی به ابواسحاق. از فضلا و فلاسفه و منطقیین معروف قرن سوم هجری و استاد متی بن یونس است و تفاسیری بر بعض کتب ارسطو مانند قاطیغوریاس و باری ارمینیاس و انالوطیقای اول و انالوطیقای دوم دارد. ابن ندیم نام وی را در شمار نام مترجمان ذکر کرده است. (الفهرست ابن الندیم و تاریخ علوم عقلی در اسلام تألیف صفا ص 81). رجوع به ابراهیم قویری شود
لغت نامه دهخدا
(قُ وَ با)
مصغر قوباء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قوباء شود
لغت نامه دهخدا
(شُ وَ)
شویل. شویلا. شویله. برنجاسف. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
بسد بحری، (از فهرست مخزن الادویه)، رجوع به قورالیون شود
لغت نامه دهخدا
تابع قیلی می آید: قیلی ویلی،
- قیلی ویلی رفتن، در تداول، غنج زدن، هوس بسیار داشتن، مشتاق و آرزومندچیزی یا کسی بودن: فلانی دلش برای دختر خوشگل قیلی ویلی میرود، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قفیلی
تصویر قفیلی
تابع طفیلی، ساخته به قیاس طفیلی
فرهنگ لغت هوشیار
قیلی ویلی رفتن، غنج زدن هوس بسیار داشتن مشتاق و آرزومند چیزی یا کسی بودن: (فلانی دلش برای دختر خوشگل قیلی ویلی میرود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویلی
تصویر ویلی
قیلی ویلی رفتن، غنج زدن، هوس بسیار داشتن، مشتاق و آرزومند چیزی یا کسی بودن
فرهنگ فارسی معین
خنیاگری، خوانندگی، رامشگری، سرودخوانی، مطربی
فرهنگ واژه مترادف متضاد