جدول جو
جدول جو

معنی قویسه - جستجوی لغت در جدول جو

قویسه(قُ وَ سَ)
مصغر قوس. (اقرب الموارد). رجوع به قوس شود، مریم گلی کوهی را گویند که یکی از گونه های مریم گلی است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
قویسه
کمانک کمان کوچک، مریم گلی کوهی از گیاهان مریم گلی کوهی را گوید که یکی از گونه های مریم گلی است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قدیسه
تصویر قدیسه
(دخترانه)
مؤنث قدیس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ویسه
تصویر ویسه
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر پیران سپهسالار پشنگ فرمانروای توران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قدیسه
تصویر قدیسه
مؤنث واژۀ قدیس، پاک و منزه، بسیار پارسا و مؤمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سویسه
تصویر سویسه
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، نوسه، تیراژی، کلکم، نوس، آلیسا، قوس و قزح، درونه، تویه، ایرسا، رخش، سرگیس، آژفنداک، آدینده، اغلیسون، آفنداک، سرویسه، نوشه، تیراژه، سرکیس، توبه، تربیسه، تربسه، قزح، شدکیس، آزفنداک، ترسه، کرکم، سدکیس
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ)
نام پدر پیران سرلشکر افراسیاب. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ وَ مَ)
مصغر قامت. (اقرب الموارد). رجوع به قامت شود، ساعتی از روز. (منتهی الارب) : قویمه من نهار او لیل، ای ساعه. گویند: مضت قویمه من اللیل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است مرکز دهستان ویسۀ بخش مریوان شهرستان سنندج. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قُ وَ)
مصغر قوس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کمان کوچک. (آنندراج). رجوع به قوس شود
لغت نامه دهخدا
(قَ سَ)
بمعنی قوس قزح است و آن را کمان رستم و کمان شیطان هم میگویند. (برهان). آژفنداک. (ناظم الاطباء). آزفنداک. رجوع به این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(سَ سِ)
قوس و قزح. (برهان) (جهانگیری). قوس و قزح مخفف سرویسه. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ وِ سِ)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. دارای 155 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قُ وَ سِ)
ابن علی تونسی محقق. از فقیهان تونس است. وی زمانی بتدریس اشتغال داشت وکتابهایی تألیف کرد. مهمترین آنها از این قرارند: 1- سمط اللاّلی فی تعریف ما بالشفاء من الرجال، این کتاب در ده جزء است و در آن سیرۀ پیغمبر و شرح احوال صحابیان و تابعیان و محدثان و فقیهان و شاعران و جز آنهاست. 2- اصابه الغرض. 3- رساله المواقیت و مآخذها من السنه. تولد وی بسال 1033 هجری قمری و وفات 1114 هجری قمری اتفاق افتاد. (الاعلام زرکلی ج 3 ص 799)
لغت نامه دهخدا
(دُ وَ سَ)
دهی است از دهستان کلاترزان بخش حومه شهرستان سنندج. واقع در 17هزارگزی شمال شوسۀسنندج به مریوان. سکنۀ آن 390 تن است. آب آن از چشمه و رودخانه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَمْ)
دهی است به اصفهان. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دُ وَ سَ)
جماعت مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ سَ / سِ)
منازعه. مناقشه. مباحثه. (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری) (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : ابوعبداله خفیف را با موسی بن عمران جیرفتی خویسه افتاد. (از نفحات الانس جامی از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
ظروف شیر و ماست و دوغ، چوبی که بدان دوغ را جهت بر آوردن مسکه زنند شیرزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیسه
تصویر قدیسه
زن پارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوسه
تصویر قوسه
قوس قزح قوس قزح بنگرید به قوس قزح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اویسه
تصویر اویسه
مصغر آسه از پارسی آسدار آسدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویسه
تصویر نویسه
وات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نویسه
تصویر نویسه
الفبا، متن، وات
فرهنگ واژه فارسی سره