جدول جو
جدول جو

معنی قوچان - جستجوی لغت در جدول جو

قوچان
نام یکی از شهرستان های یازده گانه استان نهم، این شهر محدود است از طرف شمال به مرز ایران و شوروی، از طرف خاور به شهرستان دره گز و از باختر به شهرستان مشهد، آب و هوای شهرستان قوچان بواسطۀ وجود ارتفاعات هزار مسجد و کوه آلاداغ و شاه جهان در تابستان معتدل و در زمستان خیلی سرداست و بواسطۀ ریزش برفهای زیاد اغلب راه های قراء وقصبات این شهر بسته میشود، روی هم رفته میتوان گفت شش ماه زمستان است و درنتیجۀ بارندگی های متوالی (برف و باران) چشمه سارهای متعدد و رودخانه های محلی فراوانی دارد که مورد استفادۀ اهالی است، قسمتهای کوهستانی عموماً چشمه سار و فقط در مناطق جلگه قنات حفر مینمایند، مناطق مختلفۀ قوچان عموماً کوهستانی است، فقط جلگۀ باریکی در اطراف رود خانه اترک تا انتهای بخش شیروان وجود دارد، قسمت عمده قرای بخش حومه و بخش شیروان در این جلگه واقعند، ارتفاعات شمال کوه هزارمسجد دنبالۀ همان رشته ارتفاعات اصلی البرز است که در منطقۀ قوچان از خاور گیفان تا گردنۀ اﷲاکبر کشیده شده و در گردنه به کوه اﷲاکبر معروف است و بطرف خاور امتداد پیدا می کند و یک رشتۀ دیگری در جنوب گپی کپکان تا شمال تبادکان امتداد دارد، این کوه در نقاط مختلفه به اسامی مخصوص، مانند: کورداغ، قره تپه، داش بلاغ، بیوک داغ و غیره نامیده میشود، ارتفاعات جنوبی دنبالۀ همان کوه آلاداغ که بطرف باختر کشیده شده، دنبالۀ آن به کوه بنیاکوه اتصال پیدا می کند، این کوه ها دارای دره ها و گدارهای متعدد است که راه های آن صعب العبور میباشد، رود خانه اترک که از خاور قوچان بطرف باختر جریان دارد قسمت عمده آبادیهای بخش حومه و بخش شیروان را مشروب میسازد و از باختر دهستان زیارت داخل منطقه بجنورد میشود و رودخانه های محلی دیگری وجود دارد که اسامی آنها قابل ذکر نیست، محصول عمده آن غلات دیمی و آبی، بنشن، ارزن و انواع میوه جات مخصوصاً انگور و کشمش بحد وفور است و چون طوایف چادرنشین در مناطق این شهرستان زیاد هستند، محصول دامی یعنی روغن، پشم و پنیر آن قابل توجه است، پنیر کرد قوچانی در استان نهم معروف است، ساکنین شهرستان از طوایف مختلفۀ زعفرانلو، پیچرانلو و میلانلو هستند، شهرستان قوچان از 3 بخش به نام حومه، باجگیران و شیروان تشکیل شده و دارای 434 آبادی بزرگ و کوچک است، مجموع ساکنین آن تا آخر سال 1328 در حدود 110925 نفر بوده است، راه شوسه که از دو طرف به مرز ایران و شوروی منتهی میشود یکی در باجگیران و دیگری در لطف آباد از این شهرستان عبور میکند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
قوچان
(چَ)
دهی است از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد، سکنۀ آن 187 تن. آب آن از رودخانه و قنات. محصول آن برنج، غلات، بادام، کشمش و شغل اهالی آنجا زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
قوچان
غوچان خبوشان نام شهری است
تصویری از قوچان
تصویر قوچان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وچان
تصویر وچان
(دخترانه)
زمان استراحت کوتاه (نگارش کردی: وچان)
فرهنگ نامهای ایرانی
(حِ)
دهی است از دهستان قوش خانه بخش باجیگران شهرستان قوچان. واقع در هفتادهزارگزی شمال باختری باجگیران، سر راه مالروعمومی اوغاز به اوزمان. ناحیه ای است کوهستانی سردسیر. دارای 180 تن سکنه میباشد. کردی زبانند. از چشمه ورودخانه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، میوه جات. اهالی به کشاورزی، قالیچه، جوال، گلیم بافی گذران میکنند. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
کوچنده، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، در حال کوچیدن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(چَمْ بَ غَ)
دهی از دهستان دونمائی بخش حومه شهرستان قوچان میباشد که در 48 هزارگزی جنوب خاوری قوچان، بر سر راه شوسۀ عمومی قوچان به مشهد واقع است. جلگه ای است با هوایی معتدل و 102 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و راهش ماشین رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
نام یکی از دهستان های بخش حومه شهرستان قوچان که در شمال باختری قوچان، در طول و طرفین راه قدیمی قوچان بشیروان واقع است. هوای آن سردسیر است و از بیست آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده که مجموع سکنۀ آنها5964 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
مرکز دهستان ’چری’ بخش حومه شهرستان قوچان که در 36هزارگزی شمال باختری قوچان و 9هزارگزی جنوب راه شوسۀ قدیمی قوچان بشیروان واقع است. کوهستانی و معتدل است و 1628تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و قنات، محصولش غلات، انگور و انواع میوه جات، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان مرزج بخش حومه شهرستان قوچان که در 30هزارگزی شمال خاوری قوچان واقع شده است. کوهستانی و معتدل است و 143 تن سکنه دارد. آبش از رود اترک، محصولش غلات و بنشن، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از بخش های سه گانه شهرستان قوچان است، این بخش در قسمت شمال شهرستان قوچان و کنار مرز ایران و شوروی واقع است و محدود است از طرف شمال بخاک شوروی، از طرف جنوب به بخش شیروان، از طرف باختر به دهستان کیفان، از طرف خاور به بخش نوخندان از شهرستان دره گز، بطور کلی این بخش کوهستانی و کلیۀ آبادیهای آن در نزدیکی مرز ایران و شوروی قرار دارد، هوای آن سرد، آب کلیۀ آنها از چشمه سار ورودخانه و قنات است، بخش باجگیران از چهار دهستان بشرح زیر تشکیل شده: دهستان جیرستان، بیچرانلو، قوشخانه، اوغاز، جمع قراء 83 و کلیۀ نفوس آنها 2441 تن است، مشخصات هر یک از دهستانهای تابعۀ بخش در جای خود شرح داده شده است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان فرق است که در بخش مرکزی شهرستان قوچان واقع است. دارای 629 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش حومه شهرستان قوچان با 147 تن سکنه. محصول آن غلات و آب آن از قنات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش شیروان شهرستان قوچان با 258 تن سکنه. محصول آن غلات و انگور و آب آن از چشمه و قنات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان تحت جلگۀ بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور. سکنه 377 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای هفت گانه بخش شیروان شهرستان قوچان که در جلگه واقع است و راه شوسۀ عمومی قوچان به بجنورد از وسط آن عبور میکند، ناحیه ای است سردسیر و آب آن از رودخانه و قنات تأمین میشود، این دهستان دارای 12 آبادی بزرگ و کوچک است و جمع نفوس آن به 6293 تن میرسد، بزرگترین آبادی این دهستان اﷲآباد است که 1017 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، قطعۀ زمینی دارای گل و درخت، باغ واقع در سرایها و خانه ها: خواجۀ بزرگ در این تعزیت بیامد و چشم سوی این باغچه کشید، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 345)، نبایستی که ما به مصیبت آمده بودیمی تا حق این باغچه گزارده آمدی، (همان کتاب 346)،
در باغچۀ گل قصب چین
گردن زده زنگی رطب چین،
نظامی (الحاقی)،
باغبانان بشب اززحمت بلبل چونند
که در ایام گل از باغچه غوغا نرود،
سعدی (طیبات)،
هر کرا باغچه ای هست به بستان نرود
هر که مجموع نشسته ست پریشان نرود،
سعدی،
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه میکند گل افشان،
سعدی (طیبات)،
تا هر کس که میخواهد از آن جویها بباغچه ها و بستانهاو حمامات و سایر مصلحتها از عمارات و غیر آن میبرد، (تاریخ قم ص 42)،
، هر کرتی از باغ بزرگ، (ناظم الاطباء)، قسمت مجزا شدۀ از زمین مشجر و با گل باغ، رجوع به باغچه بندی شود، گلشن، گلزار، زمین مشتمل بر درختان میوه دار و گلها، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 192)، در اصطلاح اصفهانیان، مبال، و رجوع به متوضاء شود، (یادداشت مؤلف)،
- باغچه رفتن، بمستراح رفتن
لغت نامه دهخدا
مرکز شهرستان قوچان محل سابق آن در شهرکهنۀ سابق 12هزارگزی شمال خاوری شهر فعلی واقع بوده است و بواسطۀ زلزله شدیدی که در سالهای 1311 و 1312 هجری قمری بوقوع پیوسته شهر ویران شد و حدود ده هزارنفر از بین رفتند و در سال 1313 هجری قمری محمد ناصرخان شجاع الدوله رئیس طایفۀ زعفرانلو اراضی فعلی قوچان را بطور رایگان بمردم داد و اشخاص را برای ساختن خانه و مکان تشویق نمود و از طرف دولت نیز مهندسی برای طرح نقشه به آن شهر اعزام شد و در نتیجه شهر با اسلوب جدید احداث گردید که دارای خیابانهای منظم و عموماً کوچه و خیابانها عمود و موازی هم ساخته شده است و چون شهر قوچان با کمک محمد ناصرخان زعفرانلو معاصربا ناصرالدین شاه قاجار بنا گردید به این جهت نام اولی آن را ناصری می گفتند، این شهر در 120هزارگزی مرکزاستان نهم و 120هزارگزی باجگیران مرز ایران و شوروی واقع است، دارای 11 خیابان خاور به باختر و 11 خیابان شمالی جنوبی است، رود خانه اتران از شمال شهر عبور میکند و دارای یک پل بزرگ سیمانی است که از دور حلب توجه کلیه عابرین را می نماید بنای مهم سیلو در مرکز شهر است و اگر شروع به کار کند موتور برق آن می تواند مصرف برق شهر را تامین کند، این شهر دارای یک دبیرستان و 9 دبستان و یک بیمارستان 20 تختخوابی است و دارای بهداری میباشد، کار خانه معروف شاد در این شهرواقع است، آب آشامیدنی شهر از قنوات و چاه است که چندان مطلوب نیست، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
بخش حومه شهرستان قوچان از 11 دهستان بنام دغائی، خرق، کهنه، فرود، شهرکهنه، جعفرآباد، فاروج، مایون، جعفرآباد، چری، فاروج دولت خانه، مزرج تشکیل شده و محدود است از طرف شمال به بخش باجگیران، از خاور به شهرستان دره گز، از جنوب به شهرستان مشهد و از باختر به بخش شیروان، موقع بخش کوهستانی، جلگه و دارای هوای معتدل است، جمع قرای آن 253 و مجموع ساکنین آنها در حدود 89252 تن میباشد، راه شوسۀ قوچان به باجگیران و بجنورد به لطف آباد از این بخش عبور میکند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان، سکنۀ آن 137 تن، آب آن از قنات، محصول آن غلات، حبوب و شغل اهالی آنجا زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان پایین بخش طالقان شهرستان تهران واقع در 24 هزارگزی شهرک با 153 تن سکنه، آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو است، جوکوه جزء این ده است و در حدود بیست سال پیش موچان قدیم را سیل برده و ده فعلی آباد شده است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان قره کهریزبخش سربند شهرستان اراک واقع در 36 هزارگزی خاور آستانه با 1070 تن سکنه، آب آن از قنات و رودخانه و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان پائین ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، سکنۀ آن 401 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه و ابریشم. شغل اهالی آنجا زراعت و کرباس بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ ؟)
موضعی است. (منتهی الارب). وادیی است ومیان آن و سوراقیه چند فرسنگ فاصله است. این وادی دارای چاههای آب گوارا و باغهای نخل و درختان دیگر است و در آن دهی است بنام ملحاء. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان پائین بخش طالقان شهرستان تهران با 291 تن سکنه، آب آن از چشمه و رود خانه محلی شاهرود و محصول آنجا غلات، انگور، گردو، بنشن و شغل اهالی زراعت است، عده ای از سکنه برای تأمین معاش به تهران ومازندران میروند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)، جمع واژۀ ودّ، (منتهی الارب)، رجوع به ’ود’ و ’ودید’ شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چای باسار بخش پلدشت شهرستان ماکو، سکنۀ آن 650 تن، آب آن از رود خانه زنگمار، محصول آن غلات، پنبه، کنجد، کرچک، بزرک و برنج، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است، راه ارابه رو دارد و میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام رود بزرگی است در قفقاز شوروی و از مائلۀشمالی سلسلۀ جبالی قفقاز از یک محل مرتفع بالغ بر 4246 متر مربوط به کوه البرز نبعان مینماید و در بین یک وادی تنگ مستور از جنگل، اول بسوی شمال آنگاه بسمت شمال غربی و سرانجام بطرف مغرب جاری گردد و پس ازگذشتن از بین شهر ’یکاترینودار یا کرسنودار’ بدو باز و منشعب میشود، رجوع به دایرهالمعارف شوروی شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز، سکنۀ آن 500 تن. آب آن از رود خانه شاهپور. محصول آن غلات، برنج، کنجد و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ سادات سیدمحسن، سیدحسن وسیدمیرخلف هستند. این ده معدن نمک دارد و مردم آن چادرنشین می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
سلاح، قور، (سنگلاخ)، رجوع به قور شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان تورجان بخش بوکان شهرستان مهاباد، سکنۀ آن 211 تن، آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون و حبوب، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی است نزدیک واسط. (منتهی الارب). برخی از شاعران عرب در شعر خود از آن یاد کنند. (از معجم البلدان). قوسان یا قوران، شهری وسط است (از شهرهای عراق عرب) و قرب صد پاره ده از توابع آن، حقوق دیوانش نه تومان و چهارهزار دینار است. (نزهه القلوب ج 3 ص 43)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
ناحیه ای است از اعمال واسط. (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر، سکنۀ آن 233 تن، آب آن از رود خانه قولان و محصول آن غلات، انجیر، انار، انگور و سردرختی، شغل اهالی زراعت، گله داری، کسب و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
لنگیدن و خمیدن یا آزمند گشنی گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سپس ماندن و سپسایگی رفتن. (منتهی الارب). قاع فلان، نکص و خنس. (از اقرب الموارد). سپس ماندن و سپسایگی رفتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قولان
تصویر قولان
تازی گشته گور خر هندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوجان
تصویر قوجان
نادرست نویسی غوجان واژه پارسی است پوستینی که پشم آن ازروست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوچانی
تصویر قوچانی
غوچانی خبوشانی منسوب به قوچان، از مردم قوچان، لهجه مردم قوچان
فرهنگ لغت هوشیار
قوی هیکل
فرهنگ گویش مازندرانی