حول. گذشتن یک سال بر چیزی، برگشتن از عهد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بجای دیگر گشتن. (منتهی الارب) ، حایل شدن میان دو چیز. (اقرب الموارد) ، آبستن نشدن ناقه بعد از گشن دادن و همچنین درخت خرما. (منتهی الارب). آبستن نشدن، بار دادن خرما یک سال و بار ندادن در سال دیگر. (اقرب الموارد). حوول. رجوع به این کلمه شود
حَول. گذشتن یک سال بر چیزی، برگشتن از عهد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بجای دیگر گشتن. (منتهی الارب) ، حایل شدن میان دو چیز. (اقرب الموارد) ، آبستن نشدن ناقه بعد از گشن دادن و همچنین درخت خرما. (منتهی الارب). آبستن نشدن، بار دادن خرما یک سال و بار ندادن در سال دیگر. (اقرب الموارد). حوول. رجوع به این کلمه شود
دهی است از دهستان چایپارۀ بخش قره ضیاالدین شهرستان خوی، سکنۀ آن 501 تن. آب آن ازآغ جای. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. این ده در دو محل بفاصله 7500 گز قرار گرفته و بنام قورول بالا و پایین مشهور است. سکنۀ قورول پائین 136 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چایپارۀ بخش قره ضیاالدین شهرستان خوی، سکنۀ آن 501 تن. آب آن ازآغ جای. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. این ده در دو محل بفاصله 7500 گز قرار گرفته و بنام قورول بالا و پایین مشهور است. سکنۀ قورول پائین 136 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
کافی و بسند گردیدن عیال خود را. (منتهی الارب) (آنندراج). معاش و مؤونت دادن عیال را. (از اقرب الموارد) ، گم کردن کسی را مادرش. (از منتهی الارب) ، کفالت کردن و اداره کردن یتیم را. (از اقرب الموارد). عول. رجوع به عول شود
کافی و بسند گردیدن عیال خود را. (منتهی الارب) (آنندراج). معاش و مؤونت دادن عیال را. (از اقرب الموارد) ، گم کردن کسی را مادرش. (از منتهی الارب) ، کفالت کردن و اداره کردن یتیم را. (از اقرب الموارد). عَول. رجوع به عول شود
پناه گرفتن به جایی یا به کسی. (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، رهایش جستن و بشتافتن به سوی جایی. (اقرب الموارد) (آنندراج)
پناه گرفتن به جایی یا به کسی. (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، رهایش جستن و بشتافتن به سوی جایی. (اقرب الموارد) (آنندراج)
بازگرداننده. (منتهی الارب). آنکه بازمی گرداند و بازمی خواند. (ناظم الاطباء). بازگرداننده کسی را به سوی او. (آنندراج) ، آنکه بیان می کند سخن را. (ناظم الاطباء). بیان کننده آنچه کلام بدان باز می گردد. (منتهی الارب). بیان کننده. (آنندراج) ، آنکه تأویل می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به تأویل شود، تفسیرکننده خواب
بازگرداننده. (منتهی الارب). آنکه بازمی گرداند و بازمی خواند. (ناظم الاطباء). بازگرداننده کسی را به سوی او. (آنندراج) ، آنکه بیان می کند سخن را. (ناظم الاطباء). بیان کننده آنچه کلام بدان باز می گردد. (منتهی الارب). بیان کننده. (آنندراج) ، آنکه تأویل می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به تأویل شود، تفسیرکننده خواب