جدول جو
جدول جو

معنی قومستون - جستجوی لغت در جدول جو

قومستون
باقلی مصری است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلمستان
تصویر قلمستان
زمینی که در آن قلمه های درختان را کاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
ایوان. بالاخانه. (ناظم الاطباء). خانه بالایی. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181).
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ مَ / مِ)
آن زمین که در آن قلمۀ بسیار از درختی خاص زده اند. زمینی که در آن به انبوهی قلمه های بسیار نشانده اند تا پس از مدتی معلوم بیرون کرده در زمینهای دیگر بفواصل بیشتر بنشانند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
شهری است به کرمان نزدیک جیرفت، و ثوب قوهی منسوب است از این جهت که در آنجا بافته میشود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
صمغ. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مِ کِ)
دهی است از بخش گاوبندی شهرستان لار که دارای 183 تن سکنه است. آب آن از چشمه و چاه و محصول عمده اش غله، تنباکو و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بُ تُ)
شهری در ایالات متحدۀ آمریکا. کرسی ماساچوست. 801000 سکنه دارد. مرکز صنعتی و بندری فعال است. موطن فرانکلین و ادگار پو است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دم است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ)
دهی است به همدان. (منتهی الارب). گروهی از محدثان بدان ناحیه منسوبند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قومالحیون. قاتل الکلب است و تمر و ذئب را نیز گویند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
دارکله (گویش گیلکی) نهالستان زمینی که در آن قطعه های درختان (مانند بید تبریزی و غیره) را کارند تا از چوب آنها بعدا استفاده کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمسیون
تصویر قمسیون
فرانسوی ترکی گشته کمیسیون بنگرید به کمیسیون
فرهنگ لغت هوشیار
((قَ لَ مِ))
زمینی که در آن قلمه های درخت را کارند تا از چوب آن ها بعداً استفاده کنند
فرهنگ فارسی معین
قبرستان، مزار
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کلیجان رستاق واقع در منطقه ی ساریمنطقه ی گرمسیری
فرهنگ گویش مازندرانی
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
قبرستان، مزار
فرهنگ گویش مازندرانی