دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه، سکنۀ آن 100 تن. آب آن ازرود آجرلو. محصول آن غلات، چغندر، حبوب و بادام. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه، سکنۀ آن 100 تن. آب آن ازرود آجرلو. محصول آن غلات، چغندر، حبوب و بادام. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر، سکنۀ آن 233 تن، آب آن از رود خانه قولان و محصول آن غلات، انجیر، انار، انگور و سردرختی، شغل اهالی زراعت، گله داری، کسب و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر، سکنۀ آن 233 تن، آب آن از رود خانه قولان و محصول آن غلات، انجیر، انار، انگور و سردرختی، شغل اهالی زراعت، گله داری، کسب و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
مرضی است دردناک معده راکه با آن خروج فضولات بدن و باد، سخت و مشکل میشود. این کلمه معرب است. (از اقرب الموارد). دردی که غفلتاً در ناحیۀ شکم خصوصاً نواحی مجاور به قسمتهای مختلف قولونها حاصل شود و در صورت شدت ممکن است بمرگ منتهی گردد. عارضۀ قولنج بطور کلی مربوط به ضایعات قسمتهای مختلف احشاء است و ممکن است مربوط به عفونت یاسوراخ شدن آپاندیس باشد که در این صورت دردها بیشتردر ناحیۀ تحتانی راست شکم و حول و حوش ناف است و ممکن است مربوط به انسداد کیسۀ صفراوی یا ضایعات کبدی باشد که باز دردها در طرف راست شکم و قسمتهای زیر حجاب حاجز و نواحی ستون فقرات احساس میشود. همچنین قولنج ممکن است بسبب ناراحتی های رحمی و دردهای شدید آنی مربوط به قاعده (ماهانه) زنان و یا مربوط به ضایعات کلیوی باشد. در هر یک از انواع قولنج ها در صورت تشخیص ضایعه نام مربوط را میبرند، مثلاً: قولنج کبدی، قولنج کلیوی، قولنج روده یی (که مربوط به انسداد یا تداخل قسمتی از رودۀ باریک است) ، قولنج کیسۀ صفرا و غیره. در هر حال قولنج با دردی شدید و ناراحت کننده همراه است. (فرهنگ فارسی معین). منتهی الارب قولنج و قولنج و قولنج هم ضبط کرده و نویسد: بیماریی است روده را دردناک که به آن خروج ثفل و ریح دشوار باشد صاحب آنرا. (منتهی الارب). به ضم اول و کسر لام معرب کولنج است که درد شکم و درد پهلو باشد. (برهان)
مرضی است دردناک معده راکه با آن خروج فضولات بدن و باد، سخت و مشکل میشود. این کلمه معرب است. (از اقرب الموارد). دردی که غفلتاً در ناحیۀ شکم خصوصاً نواحی مجاور به قسمتهای مختلف قولونها حاصل شود و در صورت شدت ممکن است بمرگ منتهی گردد. عارضۀ قولنج بطور کلی مربوط به ضایعات قسمتهای مختلف احشاء است و ممکن است مربوط به عفونت یاسوراخ شدن آپاندیس باشد که در این صورت دردها بیشتردر ناحیۀ تحتانی راست شکم و حول و حوش ناف است و ممکن است مربوط به انسداد کیسۀ صفراوی یا ضایعات کبدی باشد که باز دردها در طرف راست شکم و قسمتهای زیر حجاب حاجز و نواحی ستون فقرات احساس میشود. همچنین قولنج ممکن است بسبب ناراحتی های رحمی و دردهای شدید آنی مربوط به قاعده (ماهانه) زنان و یا مربوط به ضایعات کلیوی باشد. در هر یک از انواع قولنج ها در صورت تشخیص ضایعه نام مربوط را میبرند، مثلاً: قولنج کبدی، قولنج کلیوی، قولنج روده یی (که مربوط به انسداد یا تداخل قسمتی از رودۀ باریک است) ، قولنج کیسۀ صفرا و غیره. در هر حال قولنج با دردی شدید و ناراحت کننده همراه است. (فرهنگ فارسی معین). منتهی الارب قَولَنج و قَولِنج و قولِنج هم ضبط کرده و نویسد: بیماریی است روده را دردناک که به آن خروج ثفل و ریح دشوار باشد صاحب آنرا. (منتهی الارب). به ضم اول و کسر لام معرب کولنج است که درد شکم و درد پهلو باشد. (برهان)
گولاج، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، حلوائی است که آن را لابرلا میگویند، (فرهنگ اسدی) (برهان قاطع) (آنندراج)، حلوائی باشد که آن را لابرلا گویند و شیرازیان گولاج خوانند، (سروری) : گولانج و گوشت و گرده و گوزاب و گادنی گرمابه و گل و گل و گنجینه و گلیم، لبیبی (از فرهنگ اسدی)، ، نانی است در غایت نزاکت که از سفیدۀ تخم مرغ و نشاسته بپزند و در شربت قند اندازند و خورند، (برهان قاطع) (آنندراج)، نانی درغایت نزاکت که از سفیدۀ تخم مرغ و نشاسته بپزند در شربت انداخته با چمچه بخورند و آن را کلاج و نان کلاج نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری)
گولاج، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، حلوائی است که آن را لابرلا میگویند، (فرهنگ اسدی) (برهان قاطع) (آنندراج)، حلوائی باشد که آن را لابرلا گویند و شیرازیان گولاج خوانند، (سروری) : گولانج و گوشت و گرده و گوزاب و گادنی گرمابه و گل و گل و گنجینه و گلیم، لبیبی (از فرهنگ اسدی)، ، نانی است در غایت نزاکت که از سفیدۀ تخم مرغ و نشاسته بپزند و در شربت قند اندازند و خورند، (برهان قاطع) (آنندراج)، نانی درغایت نزاکت که از سفیدۀ تخم مرغ و نشاسته بپزند در شربت انداخته با چمچه بخورند و آن را کلاج و نان کلاج نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری)
نام حلوایی است که آن را لا بر لا می گویند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است، (برهان) (آنندراج)، گولانج، گولاج، کلاج، در فهرست لغات دیوان بسحاق اطعمه چ استانبول ص 182 آمده: کلاج برگهای پهن که ازنشاسته سازند و بهم پیچند و بعد از آن با شکر و مغزبادام یا فندق پزند و آن را لا بر لا نیز گویند، (حاشیۀ برهان چ معین)، با کاف عربی غلط است و با گاف فارسی صحیح است، برای اینکه لبیبی در بیتی حروف اول کلماتی را که با گاف فارسی آغاز می گردد التزام کرده و گولانج را نیز آورده است، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، بادی باشد که آن را قولنج خوانند، (برهان) (آنندراج)، قولنج، (ناظم الاطباء)، کولینج، قولنج، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به قولنج شود
نام حلوایی است که آن را لا بر لا می گویند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است، (برهان) (آنندراج)، گولانج، گولاج، کلاج، در فهرست لغات دیوان بسحاق اطعمه چ استانبول ص 182 آمده: کلاج برگهای پهن که ازنشاسته سازند و بهم پیچند و بعد از آن با شکر و مغزبادام یا فندق پزند و آن را لا بر لا نیز گویند، (حاشیۀ برهان چ معین)، با کاف عربی غلط است و با گاف فارسی صحیح است، برای اینکه لبیبی در بیتی حروف اول کلماتی را که با گاف فارسی آغاز می گردد التزام کرده و گولانج را نیز آورده است، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، بادی باشد که آن را قولنج خوانند، (برهان) (آنندراج)، قولنج، (ناظم الاطباء)، کولینج، قولنج، (فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به قولنج شود
دهی است از دهستان انزل بخش حومه شهرستان ارومیه، در مسیر شوسۀ ارومیه به سلماس. موقع جغرافیائی آن درۀ کوه و هوای آن معتدل مالاریائی است. سکنۀ آن 980 تن. آب آن از چشمه و قنات. محصول آن غلات، توتون، چغندر، کشمش، بادام و حبوب. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان انزل بخش حومه شهرستان ارومیه، در مسیر شوسۀ ارومیه به سلماس. موقع جغرافیائی آن درۀ کوه و هوای آن معتدل مالاریائی است. سکنۀ آن 980 تن. آب آن از چشمه و قنات. محصول آن غلات، توتون، چغندر، کشمش، بادام و حبوب. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جوراب بافی است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج. این ده در 4 هزارگزی جنوب روانسر و کنار راه فرعی روانسر به سنجابی قرار گرفته. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سرد است. سکنۀ آن 70 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد، و در تابستان اتومبیل میتواند برود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش روانسر شهرستان سنندج. این ده در 4 هزارگزی جنوب روانسر و کنار راه فرعی روانسر به سنجابی قرار گرفته. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سرد است. سکنۀ آن 70 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد، و در تابستان اتومبیل میتواند برود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان تکمران بخش شیروان شهرستان قوچان، سکنۀ آن 99 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، بنشن و میوه جات. شغل اهالی آنجا زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان تکمران بخش شیروان شهرستان قوچان، سکنۀ آن 99 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، بنشن و میوه جات. شغل اهالی آنجا زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه واقع در2 هزارگزی خاور شوسۀ مراغه به دهخوارقان، دارای 325 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود
دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه واقع در2 هزارگزی خاور شوسۀ مراغه به دهخوارقان، دارای 325 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود