جدول جو
جدول جو

معنی قوقنس - جستجوی لغت در جدول جو

قوقنس
(نُ)
ققنس و آن مرغی باشد بغایت عجیب و غریب. گویند هزار سال بزید. (برهان). رجوع به ققنس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ نِ)
جمع واژۀ قونس. (ناظم الاطباء). رجوع به قونس شود، اسم سنگدان است که برومی کیلان و به یونانی شعر سمعون نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قوانص شود
لغت نامه دهخدا
خنثی، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به قوبروس شود
قرنوس، طحلب را نامند، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
ققنس، (برهان) (آنندراج)، رجوع به ققنس شود
لغت نامه دهخدا
عقرب. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ نُ)
مرغی است به غایت خوشرنگ و خوش آواز. گویند منقار او سیصدوشصت سوراخ دارد و در کوه بلندی مقابل باد نشیند و صداهای عجیب و غریب از منقار او برآید و به سبب آن مرغان بسیار جمع آیند، از آنها چندی را گرفته طعمه خود سازد. گویند هزار سال عمر کند و چون هزار سال بگذرد و عمرش به آخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و خود با هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید. و او را جفت نمیباشد، و موسیقی را از آواز او دریافته اند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(قو قُ)
به اشباع قاف اول و ضم قاف دوم مصحف فوقس است و آن گیاهی است ازگونۀ جلبک از گروه جلبکهای خرمایی رنگ که دریازی است و تخته سنگهای دریایی را در اعماق کم میپوشاند. از این گیاه بمنظور استفاده از استخراج رنگ آنها و ساختن کودهای شیمیایی و استخراج ید هر ساله چند هزار تن استخراج میکنند. (فرهنگ فارسی معین در ماده فوقس)
لغت نامه دهخدا
قونوس. حب الصنوبر کبار. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
اعلای سر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به قنس شود، زبر خود آهنی یاآهن سر خود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). سپر خود آهنی. (آنندراج) ، تندی میان دو گوش اسب. (آنندراج) (منتهی الارب). عظم ناتی ٔ بین اذنی الفرس. (اقرب الموارد) ، میانۀ راه. قونوس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قونوس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوقنوس
تصویر قوقنوس
ققنس بنگرید به ققنس
فرهنگ لغت هوشیار
ققنوس یونانی تازی گشته آتش افروز آتشزن مرغی است زاده پندار خوشرنگ وخوش آواز که خنیا را آدمی ازآواز اودریافته (نوشته اند) مرغی است بغایت خوش رنگ و خوش آواز. گویند منقار او 360 سوراخ دارد و در کوه بلندی مقابل باد نشیند و صداهای عجیب و غریب از منقار او بر آید و بسبب آن مرغان بسیار جمع آیند. از آنها چندی را گرفته طعمه خود سازد. گویند هزار سال بگذرد و عمرش باخر آید هیزم بسیار جمع سازد و بر بالای آن نشیند و سرودن آغاز کند و مست گردد و بال بر هم زند چنانکه آتشی از بال او بجهد و در هیزم بسوزد و از خاکسترش بیضه ای پدید آید و او را جفت نباشد و گویند موسیقی را بشر از آواز او دریافته آتش زن. توضیح هر چند ققنس معرب کوکنوس یونانی است ولی تعریفی که برای آن در کتب اسلامی آمده با آن تطبیق می کند و ازاین رو بعضی ققنس را محرف فنیکس دانسته اند. در انگلیسی مثل این گونه ایست: هر آتشی ممکن است فنیکسی (ققنسی) در برداشته باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قونس
تصویر قونس
بالای سر، بالای خود، میانه را
فرهنگ لغت هوشیار
آتشخوار، سمندر، ققنوس
فرهنگ واژه مترادف متضاد