- قوط
- رمه گوسبندان
معنی قوط - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جعبۀ کوچک مقوایی یا فلزی
ظرف فلزی دردار که در آن چیزها را محفوظ نگه میدارند
گوجه فرنگی از گیاهان سبد بزرگ
ظرفی برای نگه داری یا حمل چیزی به شکل هندسی منظم با ته مسطح، جعبه، به ویژه جعبه کوچک
توی قوطی هیچ عطاری پیدا نشدن: بسیار عجیب و غیرمنتظره بودن
توی قوطی هیچ عطاری پیدا نشدن: بسیار عجیب و غیرمنتظره بودن
سرنگونی، واژگونی
افتادن، بر زمین فرود آمدن
فرود آمدن بر زمین، افتادن، کنایه از کاهش ناگهانی، کنایه از تصرف و تسخیر منطقه ای توسط دشمن
سقوط کردن: افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
سقوط کردن شهر: کنایه از به تصرف دشمن درآمدن آن
سقوط دولت: کنایه از برکنار شدن و از کار افتادن هیئت وزیران
سقوط کردن: افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
سقوط کردن شهر: کنایه از به تصرف دشمن درآمدن آن
سقوط دولت: کنایه از برکنار شدن و از کار افتادن هیئت وزیران
چشم روشنی ارمغان اروسی (بنگرید به عروس)
کیوت گشا
یونانی تازی گشته آذریون چوبک اشنان (گویش شیرازی) از گیاهان
یونانی تازی گشته ودنه جام مریم زلف اروسان از گیاهان
مانده، باز پرداخت
نیرومند، زورمند
نیرو، توان
تیره
زبان، گفت، پیمان، فرمایش، گفته
کمان
نیرو
نیروها
ناهنجاری آرواره، مردم پست به گونه رمن (به صیغه جمع)
پارسی تازی گشته رود
شاخه نازک شاخه یکساله، نیک آفرید (نیکو خلقت)
روسی سنگ اندازه ای است در روسیه برابر با 16 کیلوگرم جگر گوسفند، خوراک قلیه که از پوت سازند قلیه پوتی
تاژک، تازیانه، مانداب، بارورو راه باریک بر باره یا باروی شهر، بهره، سختی، شاخه تره، مایه آمیزه آمیزه آب درهم آمیزی درآمیختن، تازیانه زدن تا خون و تازیانه درآمیزند تازیانه، جمع اسواط
هر باری که شخص دور کعبه طواف کند
قلب سپاه در میدان جنگ
خوراک، خوردنی، طعام، روزی
قوت لایموت: خوردنی به قدری که کسی بخورد و از گرسنگی نمیرد
قوت لایموت: خوردنی به قدری که کسی بخورد و از گرسنگی نمیرد
ریشۀ گیاهی بی ساقه با برگ های پهن و ضخیم، با رنگی مایل به زرد و طعم شیرین که در طب به کاربرد دارد، کوشنه، قسطس
شعلۀ آتش
گوشواره
پستان
گوشواره
پستان
توان، نیرو، زور، فیض خداوند
قوت کردن: زور زدن، نیرو به کار بردن، قوی کردن
قوت گرفتن: نیرو گرفتن، توانا شدن، کنایه از زیاد شدن
قوت کردن: زور زدن، نیرو به کار بردن، قوی کردن
قوت گرفتن: نیرو گرفتن، توانا شدن، کنایه از زیاد شدن
املای دیگر واژۀ قوا، نیرو ها