جدول جو
جدول جو

معنی قوط - جستجوی لغت در جدول جو

قوط
(قَ)
رمۀ گوسفندان یا صد گوسفند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). ج، اقواط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قوط
(قُ)
قومی از مردم اندلس. هرشیوش گوید: این قوم از فرزندان ماغوغ بن یافث بن نوح هستند و گویند از نسل قوطبن حام بن نوح میباشند. (صبح الاعشی ج 1 ص 369)
لغت نامه دهخدا
قوط
دهی است به بلخ، (منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قوط
رمه گوسبندان
تصویری از قوط
تصویر قوط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوطی
تصویر قوطی
جعبۀ کوچک مقوایی یا فلزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
فرود آمدن بر زمین، افتادن، کنایه از کاهش ناگهانی، کنایه از تصرف و تسخیر منطقه ای توسط دشمن
سقوط کردن: افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
سقوط کردن شهر: کنایه از به تصرف دشمن درآمدن آن
سقوط دولت: کنایه از برکنار شدن و از کار افتادن هیئت وزیران
فرهنگ فارسی عمید
(تَ نَسْ سُ)
افتادن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58) (دهار) (تفلیسی) ، در نزد پزشکان بیماری صرع است. (آنندراج) (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
رمان است که به فارسی انار نامند، زیتون الحبش. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
انفحه. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
طریفلون است که به عربی حسک نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تبنگو و حقه و صندوقچه، (ناظم الاطباء)، ظرف فلزی دردار که در آن چیزها را محفوظ نگه میدارند، (فرهنگ نظام)، قوتی،
- قوطی سیگار، جعبه ای که در آن سیگار نهند، واحد وزن در قدیم (مخصوصاًدر شمال ایران) معادل دو من و سه چارک شاه، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ)
خنور خرمای بزرگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خنور بزرگ خرما. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
افتاده. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
زیتون الحبش. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قوطینوس شود
لغت نامه دهخدا
آذریون و آن بیخ خاری است که به شیرازی چوبک اشنان خوانند، (برهان) (تحفۀ حکیم مؤمن) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نوعی از ریاحین بود و آن پیوسته سبز میباشد و در بیخ های دیوارها و جایگاه سایه دار میروید، گویند نوعی ازحی العالم است، و به عربی آذان القسیس خوانند و قدح مریم همان است، (برهان) (آنندراج)، نوعی از ابرون است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ لَ)
دهی است از دهستان چهاردولی بخش مرکزی شهرستان مراغه، سکنۀ آن 344 تن. آب آن از چشمه سارها. محصول آن غلات، بادام، حبوب و کرچک. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
شاه بلوط. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوطولیدون
تصویر قوطولیدون
یونانی تازی گشته ودنه جام مریم زلف اروسان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوطوما
تصویر قوطوما
یونانی تازی گشته آذریون چوبک اشنان (گویش شیرازی) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوطه
تصویر قوطه
گوجه فرنگی از گیاهان سبد بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوطی
تصویر قوطی
ظرف فلزی دردار که در آن چیزها را محفوظ نگه میدارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوطی بازکن
تصویر قوطی بازکن
کیوت گشا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
افتادن، بر زمین فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوطه
تصویر قوطه
((طَ یا طِ))
گوجه فرنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوطی
تصویر قوطی
ظرفی برای نگه داری یا حمل چیزی به شکل هندسی منظم با ته مسطح، جعبه، به ویژه جعبه کوچک
توی قوطی هیچ عطاری پیدا نشدن: بسیار عجیب و غیرمنتظره بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
((سُ))
افتادن، افتادگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
سرنگونی، واژگونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قسط
تصویر قسط
مانده، باز پرداخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوس
تصویر قوس
کمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوز
تصویر قوز
گوژ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوت
تصویر قوت
نیرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوا
تصویر قوا
نیروها
فرهنگ واژه فارسی سره
افت، افتادگی، زوال، لغزش، نزول، هبوط
متضاد: صعود، فروپاشی، تلاشی، اضمحلال، افتادن، پرت شدن، فرود آمدن، فرو افتادن
متضاد: صعود کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جعبه، صندوقچه
فرهنگ واژه مترادف متضاد