جدول جو
جدول جو

معنی قوص - جستجوی لغت در جدول جو

قوص
قصبۀ صعید در سرزمین مصر، پس از فنسطاط جایی آبادتر از آن نیست، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، شهر بزرگ و پروسعتی است در صعید مصر که تا فسطاط دوازده روز فاصله دارد، مردم آن ثروتمندند، این شهر مرکز بازرگانانی است که از عدن به مصر میروند، قوص در اقلیم اول قرار گرفته، طول آن از جهت مغرب 55 درجه و 30 دقیقه و عرض آن 24 درجه و 30 دقیقه است و در اثر نزدیکی به شهرهای جنوبی دارای هوایی گرمسیری است، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوت
تصویر قوت
خوراک، خوردنی، طعام، روزی
قوت لایموت: خوردنی به قدری که کسی بخورد و از گرسنگی نمیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قول
تصویر قول
قلب سپاه در میدان جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوش
تصویر قوش
پرنده ای شکاری با نوک خمیده، پنجه های قوی و پرهای بلند، قرقی، پرنده ای شکاری و زردچشم، کوچکتر از باز، رنگش خاکستری تیره، زیر سینه و شکمش سفید با لکه های حنایی، بسیار چالاک و تیزپر که شکارش گنجشک، سار، کبوتر و سایر پرندگان کوچک است، باشق، بازکی، سیچغنه، واشه، باشه، بازک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوس
تصویر قوس
نهمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد، نهمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با آذر، تیرانداز، خمیدگی، جمع اقواس، کمان
قوس و قزح: رنگین کمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوم
تصویر قوم
گروهی از مردم با ویژگی های مشترک زبانی، تاریخی و نژادی، خویشاوندان، همسر، زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصص
تصویر قصص
قصه، بیست و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۸ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرص
تصویر قرص
محکم، سخت
آسوده، راحت
نوعی داروی خوراکی جامد که در شکل ها و اندازه های مختلف و با خواص متفاوت عرضه می شود
گرده نان، کلیچه، گرده
هر چیز گرد مثلاً قرص خورشید، قرص ماه
قرص کمر: در علم زیست شناسی دانه ای پهن و قهوه ای رنگ که از میوۀ درختی در هند گرفته می شد و در طب قدیم گرد آن را با زردۀ تخم مرغ مخلوط می کردند و به صورت حب یا ضماد برای تقویت نیروی جنسی مردان به کار می بردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قول
تصویر قول
گفتار، سخن، کلام، وعده، کنایه از عقیده، نظر
قول دادن: وعده دادن، پیمان کردن
قول گرفتن: پیمان گرفتن، عهد گرفتن
قول و قرار: عهد و پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قور
تصویر قور
سلاح، هر آلتی که در جنگ به کار برود، آلت جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوا
تصویر قوا
قوه، در امور نظامی کنایه از نیروهای نظامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوص
تصویر غوص
شنا کردن و فرو رفتن در آب، زیر آب رفتن، به دریا فرو شدن برای بیرون آوردن چیزی
غوص کردن: در آب فرو رفتن، کنایه از در امری تامل کردن، غور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوز
تصویر قوز
برآمدگی در چیزی، در پزشکی برآمدگی که در پشت یا سینۀ برخی از مردم به سبب کجی و ناهمواری استخوان پیدا می شود، خمیده، منحنی، کوژ، گوژ، کوز، غوز، محدّب، گنگ
قوز بالای قوز: کنایه از مصیبتی بالای مصیبت قبلی
سر قوز افتادن: کنایه از بر سر لج افتادن، از در لجاج و ستیز درآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوت
تصویر قوت
توان، نیرو، زور، فیض خداوند
قوت کردن: زور زدن، نیرو به کار بردن، قوی کردن
قوت گرفتن: نیرو گرفتن، توانا شدن، کنایه از زیاد شدن
فرهنگ فارسی عمید
(فَقْ قو)
خربزۀ ناپخته. (منتهی الارب). رجوع به فقوس شود
لغت نامه دهخدا
عبدالرحمان بن وهیب. ملقب به زکی الدین. از مشاهیر ادباء و شعرای عرب بود و به وزارت سلطان مظفر صاحب حما نایل آمد. وی بسال 640 هجری قمری در زندان به قتل رسید. (قاموس الاعلام ترکی و ریحانه الادب ج 3 ص 325)
لغت نامه دهخدا
(قَ صَ)
چادر خطدار مربع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). چادر خطدارچهارگوشه. (ناظم الاطباء). قطیفه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوص
تصویر خوص
برگ خرما کم برگ درخت خرما
فرهنگ لغت هوشیار
گرفتن با سر انگشتان، شاد مانیدن ریشه نژاد، انبوه مردم شماره بسیار از مردم بزرگ سر، جگر درد، شکمدرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاص
تصویر قاص
قصه گو، داستانگو، قصه خوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوص
تصویر غوص
شنا کردن و فرو رفتن در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوص
تصویر عوص
دم (نقس)، نیرو، سختی، نیاز، تنگدستی دشواری نا شدنی، رود چند بستر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوص
تصویر صوص
تنها خور زفتی که پنهان از دیگران می خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصو
تصویر قصو
دورشدن، چیره شدن: درنبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوص
تصویر شوص
روفان زدن، درد دندان، شکمدرد، لگد زدن زهک در شکم مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روص
تصویر روص
سر خرد آمدن بخردی پس از نابخردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوصف
تصویر قوصف
چادرچارگوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوص
تصویر حوص
دل پیچه، بر هم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقوص
تصویر فقوص
((فَ))
خیار چنبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قول
تصویر قول
زبان، گفت، پیمان، فرمایش، گفته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوس
تصویر قوس
کمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوز
تصویر قوز
گوژ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوت
تصویر قوت
نیرو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوا
تصویر قوا
نیروها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوم
تصویر قوم
تیره
فرهنگ واژه فارسی سره