جدول جو
جدول جو

معنی قوش - جستجوی لغت در جدول جو

قوش
پرنده ای شکاری با نوک خمیده، پنجه های قوی و پرهای بلند، قرقی، پرنده ای شکاری و زردچشم، کوچکتر از باز، رنگش خاکستری تیره، زیر سینه و شکمش سفید با لکه های حنایی، بسیار چالاک و تیزپر که شکارش گنجشک، سار، کبوتر و سایر پرندگان کوچک است، باشق، بازکی، سیچغنه، واشه، باشه، بازک
تصویری از قوش
تصویر قوش
فرهنگ فارسی عمید
قوش
معرب کوچک، (المعرب جوالیقی ص 256، 257) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : رجل قوش، ای صغیرالجثه، (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قوش
مرغی است شکاری، (ناظم الاطباء)، هر پرندۀ شکاری، (فرهنگ نظام)، و در لغات ترکی نوشته قوش بضم قاف و واو معدوله غیرملفوظ و سکون شین بمعنی شکاری مثل باز و جره و شکره و شاهین عموماً و به معنی باز خصوصاً، (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
قوش
ترکی باشه جول (گویش مازندرانی) از مرغان شکاری
تصویری از قوش
تصویر قوش
فرهنگ لغت هوشیار
قوش
از مرغ های شکاری دارای نوک خمیده و محکم و پنجه های قوی
تصویری از قوش
تصویر قوش
فرهنگ فارسی معین
قوش
باز، باشه، سنقر، شاهباز، طرلان، قرقی، واشق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قوش
پرنده ای شکاری، باشه، سنقر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوشچی
تصویر قوشچی
نگهبان قوش، میرشکار، بازدار
فرهنگ فارسی عمید
(قُ شَ نَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش مراوه تپۀ شهرستان گنبدقابوس، سکنۀ آن 535 تن. آب آن از رود خانه اترک. محصول آن غلات، حبوب، صیفی، ابریشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا بافتن قالیچه و پارچه های ابریشمی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قُ شِ دَ گِ)
دهی است از دهستان وفس عاشقلو بخش رزن شهرستان همدان، سکنۀ آن 126 تن. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات، لبنیات و انگور. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قُ شَ)
دهی است از دهستان قهاب صرصر بخش صیدآباد شهرستان دامغان، سکنۀ آن 1000 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، حبوب، پنبه و صیفی. شغل اهالی زراعت، گله و شترداری و صنایع دستی زنان آنجا کرباس و گلیم بافی است. این ده پاسگاه نگهبانی، دبستان، گاراژ و قهوه خانه سر راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(شِ قِ)
دهی است از دهستان نردین بخش میامی شهرستان شاهرود، سکنۀ آن 300 تن. آب آن از چشمه سار. محصول آن غلات، بنشن و لبنیات. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری و نمدمالی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است از دهستان شهریار شهرستان تهران، سکنۀ آن 87 تن. آب آن از چشمه و رود خانه فلارد. محصول آن غلات، بنشن، صیفی و چغندر قند و شغل اهالی آنجا زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قُ شَ گُ)
دهی است از دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین، سکنۀ آن 347 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، نخود و عسل. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا قالی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. مزرعۀ کوچک جزء این ده منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(شَ گُمْ بَ)
دهی است از دهستان سیلتان شهرستان بیجار، سکنۀ آن 150 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است از دهستان ابرغان بخش مرکزی شهرستان سراب، سکنۀ آن 381 تن. آب آن از چاه. محصول آن غلات و حبوب. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه، سکنۀ آن 255 تن. آب آن از چشمه سار. محصول آن غلات، نخود و بزرک. شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
طباق. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قُ شِ تَپْ پِ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش مانۀ شهرستان بجنورد، سکنۀ آن 311 تن. آب آن از رود خانه اترک. محصول آن غلات و شغل اهالی آنجا زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ببر و شیر و پلنگ و یوز، و مطلق سباع، (بعض فرهنگهای نو)
لغت نامه دهخدا
مترس که در مزرعه ها جهت رمیدن وحوش و طیور گذارند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ شَ بُ)
دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر (خیاو) ، سکنۀ آن 226 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و در دو محل بفاصله دو کیلومتر واقع شده و بنام قوشه بالا و قوشه پائین مشهور است. سکنۀ بالا 72 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوش بیگ
تصویر قوش بیگ
ترکی باشه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوشق
تصویر قوشق
پارسی تازی گشته کوشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آقوش
تصویر آقوش
درندگان سباع از شیر ببر پلنگ یوز و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوش بیگی
تصویر قوش بیگی
ترکی باشه گری، باشه داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوش بیگی گری
تصویر قوش بیگی گری
باشه گری باشه داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوش خانه
تصویر قوش خانه
باشخانه بازخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوشچی
تصویر قوشچی
ترکی باشه دار، میرشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوشلامیشی
تصویر قوشلامیشی
مغولی به گرمسیررفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوشون
تصویر قوشون
قشون قشن ترکی بنگرید به قشون
فرهنگ لغت هوشیار
قوبیشقون ترکی: پاردم پالدم اسبی بلندبرنشستی بناگوشی وبربندو پاردم وساخت آهن سیم کوفت سخت پاکیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوشلامیش کردن
تصویر قوشلامیش کردن
((قُ. کَ دَ))
رفتن به سرزمینی گرم در زمستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آقوش
تصویر آقوش
درندگان، سباع
فرهنگ فارسی معین
خوشه
فرهنگ گویش مازندرانی