- قوش
- پرنده ای شکاری با نوک خمیده، پنجه های قوی و پرهای بلند، قرقی، پرنده ای شکاری و زردچشم، کوچکتر از باز، رنگش خاکستری تیره، زیر سینه و شکمش سفید با لکه های حنایی، بسیار چالاک و تیزپر که شکارش گنجشک، سار، کبوتر و سایر پرندگان کوچک است، باشق، بازکی، سیچغنه، واشه، باشه، بازک
معنی قوش - جستجوی لغت در جدول جو
- قوش
- ترکی باشه جول (گویش مازندرانی) از مرغان شکاری
- قوش
- از مرغ های شکاری دارای نوک خمیده و محکم و پنجه های قوی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته کوشک
درندگان سباع از شیر ببر پلنگ یوز و غیره
نقش ها، تصویرها، شکل ها، کاراکترها، کارکردها، جمع واژۀ نقش
جمع نقش، نگاره ها جمع نقش
درندگان، سباع
نگهبان قوش، میرشکار، بازدار
قشون قشن ترکی بنگرید به قشون
مغولی به گرمسیررفتن
قوبیشقون ترکی: پاردم پالدم اسبی بلندبرنشستی بناگوشی وبربندو پاردم وساخت آهن سیم کوفت سخت پاکیزه
ترکی باشه دار، میرشکار
باشخانه بازخانه
باشه گری باشه داری
ترکی باشه گری، باشه داری
ترکی باشه دار
نیرومند، زورمند
نیرو، توان
تیره
زبان، گفت، پیمان، فرمایش، گفته
کمان
نیرو
نیروها
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، فرزندگشتاسپ پادشاه کیانی
آنولپ
سرنوشت و تقدیر
شانه، کتف، قسمت بالای پشت، کول آلتی شبیه سر آبپاش که در گرمابه به شیر آب میبندند و در زیر آن بدن خود را شستشو میدهند، شانه و کتف
طرز، طریقه، قاعده و قانون