جدول جو
جدول جو

معنی قورغی - جستجوی لغت در جدول جو

قورغی
طنابی که گرد خیمه برای بند و بست بندند، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قورغی
ترکی چادربند
تصویری از قورغی
تصویر قورغی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوری
تصویر قوری
ظرف چینی یا فلزی لوله دار که در آن چای، قهوه، گل گاوزبان و مانند آن را دم می کنند و کنار آتش یا روی سماور می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قورچی
تصویر قورچی
سرباز مسلح
فرهنگ فارسی عمید
(دَ بَ)
دهی است از دهستان ازگاه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، سکنۀ آن 211 تن. آب آن از چاه و رودخانه. محصول آن غلات، خرما، تنباکو و لیمو. شغل اهالی زراعت و باغداری و صنایع دستی زنان آنجا فرش و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
غوری و آن آوندی است لوله دار که در آن چای و جز آن دم می کنند، (ناظم الاطباء)، رجوع به غوری شود،
- قوری گلین، ظرف گلین که در آن چای بگذارند، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُرِ)
دهی است از دهستان پشتکوه بخش مرکزی شهرستان گلپایگان، سکنۀ آن 344 تن. آب آن از چشمه و قنات. محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
شاه محمد، شعر فارسی و ترکی را خوب میگوید، این مطلع او راست:
بقصد خون من برخاست باهر کس که بنشستم
بجان من بلایی راست شد با هرکه پیوستم،
(مجالس النفائس ص 167)
لغت نامه دهخدا
از قور مخفف قوران بمعنی سلاح و چی. سلاح دار. (سنگلاخ). (آنندراج) (ناظم الاطباء). رئیس جبه خانه. جبه پوش. (ناظم الاطباء). و در لغات ترکی قورچی بمعنی اهتمام کننده دربار پادشاه نوشته شده. (آنندراج). تلفظ صحیح آن ابتدا بایستی کرچی باشد که بمعنی تیرانداز (با کمان) است از ریشه کر ’ترکش دار’. (سازمان اداری حکومت صفوی بنقل از مقدمه الادب پوپ چ لنینگراد 1938 میلادی ص 445 و دلاواله ص 766 تحت نام Corci). قورچیان یعنی بازماندگان سواران عشیره ای و ایلیاتی سابق. آنان مانند مخازن اسلحه متحرک به کمان وتیر و شمشیر و خنجر و تبر و سپر مسلح بودند. کلاه اصلی این جنگجویان ترکمان که بهمان مناسبت نام قزلباش گرفته بودند کلاهی سرخ بود، دارای زرهی زنجیردار که بر گونه ها می افتاد. سبیل های بلند نیز از مشخصات قورچیان بود. (سازمان اداری حکومت صفوی) : در همان روز قورچیان در عمارت پادشاهی وی را [ابونصر طبیب با سوء احوال بقتل آوردند. (نامۀ دانشوران)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
منسوب به قورس. رجوع به قورس شود
لغت نامه دهخدا
کسی که در زراد خانه کار کند اسلحه ساز: در میانه است گروه از یساولان و قورچیان معتبر و ایشیک آقاسیان 00000 و جمعی کثیر از هر طبقه و هر طایفه بودند، رئیس جبه خانه رئیس اسلحه خانه، سرباز جاندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوری
تصویر قوری
پارسی است غوری غوری
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی زینه ساز، جندار سرباز، سالار زینه خانه کسی که در زراد خانه کار کند اسلحه ساز: در میانه است گروه از یساولان و قورچیان معتبر و ایشیک آقاسیان 00000 و جمعی کثیر از هر طبقه و هر طایفه بودند، رئیس جبه خانه رئیس اسلحه خانه، سرباز جاندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قورچی
تصویر قورچی
رییس اسلحه خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوری
تصویر قوری
ظرفی کوچک، کمابیش استوانه یا کروی برای دم کردن چای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوری
تصویر قوری
غوری
فرهنگ واژه فارسی سره
نام مرتعی واقع در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی