معنی قوری
- قوری
- ظرفی کوچک، کمابیش استوانه یا کروی برای دم کردن چای
واژههای مرتبط با قوری
قوری
- قوری
- غوری
قوری
- قوری
- ظرف چینی یا فلزی لوله دار که در آن چای، قهوه، گل گاوزبان و مانند آن را دم می کنند و کنار آتش یا روی سماور می گذارند
قوری
- قوری
- پارسی است غوری غوری
قوری
- قوری
- غوری و آن آوندی است لوله دار که در آن چای و جز آن دم می کنند، (ناظم الاطباء)، رجوع به غوری شود،
- قوری گلین، ظرف گلین که در آن چای بگذارند، (آنندراج)
قوری
- قوری
- دهی است از دهستان ازگاه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، سکنۀ آن 211 تن. آب آن از چاه و رودخانه. محصول آن غلات، خرما، تنباکو و لیمو. شغل اهالی زراعت و باغداری و صنایع دستی زنان آنجا فرش و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
توری
- توری
- گیاهی درختچه ای و زینتی از خانواده حنا که گلهای خوشه ای بنفش و تاج گسترده دارد
حوری
- حوری
- حور (عربی) + ی (فارسی)، زن زیبای بهشتی، زن زیبا
سوری
- سوری
- سرخ رو، نام دختر اردوان پنجم، گل سرخ
قدری
- قدری
- اندکی، کمی
