جدول جو
جدول جو

معنی قودنه - جستجوی لغت در جدول جو

قودنه
دهی است از دهستان گوگلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس، سکنۀ آن 280 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، حبوب و ابریشم. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا بافتن پارچه های ابریشمی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پودنه
تصویر پودنه
پونه، گیاهی خوش بو با ساقۀ بسیار کوتاه و برگ هایی شبیه برگ نعناع اما کوچک تر که بیشتر در کنار جوی ها می روید و خام خورده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
قسمی گیاه معطّر از احرار بقول شبیه به نعناع در تداول امروزی. و در قدیم پودنه بمعنی نعنع و نعناع، (دهار) و پودنۀ بستانی مستعمل بوده است. و این گیاه را که امروز پودنه میخوانیم در قدیم پودنه لب جوی و پودنۀ جویباری (ذخیرۀ خوارزمشاهی) و نعناع وحشی میگفتند. پود. پونه. پونا. غاغعه. حبق. حبق الماء. غاغ. پودینه. حبق التمساح. و معرّب آن فوتنج و فودنج است. نّمام. نعنع الماء. فودنج النهری. کوهینه. غلیجن. جلنجوجه. جلنجویه. صعترالفرس. سعتر فارسی. فلیه. راقوته. پودنگ و آن از نوع سیسنبرهاست.
- امثال:
مار از پودنه بدش می آید پودنه در لانه اش سبز میشود.
در بعض کتب ضومران و ضیمران را مترادف پودنه آورده اند و صحیح نیست ضومران و ضیمران شاهسفرم است که آن را ریحان دشتی و ریحان فارسی نیز نامند. رجوع به ضومران شود
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
پرنده ای است که آنرا تیهو میگویند و بعضی گویند پرنده ای است که شبیه به تیهو لیکن کوچکتر از او است و آنرا بعربی سلوی خوانند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). سیرک. بدیده. ورتیج. سمانه. سمانی. بلدرچین. قتیل الرعد. (یادداشت بخطمؤلف) : و طعام، سخت لطیف و نازک و اندک باید و دراج و تیهوج موافق تر و بودنه همه بیماریهای معده را... سخت سودمند است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مانده گردیدن: رودن رودنه، مانده گردید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مانده و کوفته گردیدن مرد. (از اقرب الموارد). خسته شدن
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ)
بچۀ لاغر زاییده شده. مودن
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
پاره ای از آهن و روی که بدان آوند را پیوند کنند. (اقرب الموارد) (آنندراج). ج، قون. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
گیاهی از تیره نعناعیان که پایا میباشد. ساقه اش تقریبا استوانه یی (ولی همان شکل کلی چهار گوش بودن تیره خود را حفظ کرده) و منشعب است و برگهایش بیضوی ولی گردتر از برگ نعناع است. دندانه هاش برگهایش ظریف و گلهایش گلی رنگ و بطور فراهم در نقاط مختلف ساقه بافواصل نسبتا زیاد مجتمع میباشد. این گیاه در اکثر نواحی آسیا و اروپا و آفریقا و دیگر نقاط دنیا در اماکن مرطوب خصوصا کنار جویبار ها میروید (در ایران نیز در بیشتر نواحی کنار جویبارها و رود خانه ها بفراوانی میروید)، پودنه دارای اسانس معطر با بوی قوی و مطبوع میباشد و از اسانس پودنه در تداوی و صابون سازی استفاده میکنند (اسانس آن دارای مانتولاستات دو مانتیل سیموننن دیپانتن و پولدژون میباشد)، برای این گیاه اثر خلط آور باد شکن و قاعده آور و مقول و سهل کننده هضم ذکر کرده اندپونه پودنه لب جوی پودنه جویباری نعناع وحش پودپوناغاغه حبقحبق الما غاغ پودینه حبق التمساح فوتنجفودنج نمامنعنع المافودنج النهریکوهینه غلیجن جلنجوجه جلنجویه صعتر الفرس عتر فارسی قلیه راقوته پودنگ پودنه دشتی پودنه صحرایی ظفیره ظفیرا فودنج جبلی فوتنج بری. یا پودنه بری. پودنه. یا پودنه دشتی. پودنه. پودنه صحرایی. پودنه. یا عرق پودنه. مایعی که پس از جوشاندن در آب و تقطیر بخارات حاصله بدست می آید. بخارات حاصله از جوشاندن پودنه در آب حاوی مقادیر زیاد اسانس های مختلف این گیاه و مقدار زیادی بخار آب است که پس از تقطیر بصورت محلولی از اسانسهای پودنه در آب درمیظید. این مایع را در تداوی بکار میبرند یا برای تهیه اسانس خالص پودنه مورد استفاده قرار میدهندعرق پونه. یا پودنه لب جوی. پودنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پودنه
تصویر پودنه
((نِ))
پونه، گیاهی است خوشبو با ساقه بسیار کوتاه دارای برگ هایی مانند برگ نعناع، در کنار نهرها می روید و خوردنی است
فرهنگ فارسی معین
پونه از خانواده ی نعناع
فرهنگ گویش مازندرانی