خشونت و درشتیی است که در ظاهر پوست بدن به هم رسد با خارش بسیار و از آن قشور دایم جدا میگردد تا صحت یابد و در ابتدا دانۀ اندک صلبی پیدا میشود و یا داغی و خارش بسیار میکند و بعد اندک آب لزجی از آن تراوش میکند و روز بروز زیاده میگردد و از امراض مسری است، و بر دو نوع است: سرخ و سیاه، سرخ آن نازک تر و خارش آن کمتر و سیاه آن ضخیم تر و خارش آن بیشتر است، بسیار آن خصوصاً سیاه ضخیم و آنچه از آن رطوبت صدیدی لزج عفن تراوش نماید و زود منتشر شود و اطراف خود را متقرح و فاسد سازد، بسیار ردی و مقدمۀجذام است و قوبای منتشر را برص اسود اطلاق میکنند و گاه قوبا در دماغ ظاهر میشود و علامت و سبب آن قریب به علامت و سبب حمرۀ دماغ و لازم آن حکه دماغ است، (بحر الجواهر) (فرهنگ نظام از مجمع الجوامع)، قوبا بریون، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، رجوع به قوباء شود، زفت مطلق یا زفت یابس، (فهرست مخزن الادویه)
خشونت و درشتیی است که در ظاهر پوست بدن به هم رسد با خارش بسیار و از آن قشور دایم جدا میگردد تا صحت یابد و در ابتدا دانۀ اندک صلبی پیدا میشود و یا داغی و خارش بسیار میکند و بعد اندک آب لزجی از آن تراوش میکند و روز بروز زیاده میگردد و از امراض مسری است، و بر دو نوع است: سرخ و سیاه، سرخ آن نازک تر و خارش آن کمتر و سیاه آن ضخیم تر و خارش آن بیشتر است، بسیار آن خصوصاً سیاه ضخیم و آنچه از آن رطوبت صدیدی لزج عفن تراوش نماید و زود منتشر شود و اطراف خود را متقرح و فاسد سازد، بسیار ردی و مقدمۀجذام است و قوبای منتشر را برص اسود اطلاق میکنند و گاه قوبا در دماغ ظاهر میشود و علامت و سبب آن قریب به علامت و سبب حمرۀ دماغ و لازم آن حکه دماغ است، (بحر الجواهر) (فرهنگ نظام از مجمع الجوامع)، قوبا بریون، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، رجوع به قوباء شود، زفت مطلق یا زفت یابس، (فهرست مخزن الادویه)
چوزۀ مرغ، (فهرست مخزن الادویه)، چوزه، (منتهی الارب)، جوجه، فرخ، (از اقرب الموارد)، ج، اقواب، و به همین معنی است این مثل: تخلصت قائبه من قوب او قابه من قوب، یعنی بیضه از چوزه جدا شد، در حق شخصی گویند که از صاحب وحریف خود جدا گردد، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، بچۀ سگ آبی، (فهرست مخزن الادویه)، - ام قوب، داهیه و بلا، (از اقرب الموارد)
چوزۀ مرغ، (فهرست مخزن الادویه)، چوزه، (منتهی الارب)، جوجه، فَرخ، (از اقرب الموارد)، ج، اقواب، و به همین معنی است این مثل: تخلصت قائبه من قوب او قابه من قوب، یعنی بیضه از چوزه جدا شد، در حق شخصی گویند که از صاحب وحریف خود جدا گردد، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، بچۀ سگ آبی، (فهرست مخزن الادویه)، - ام قوب، داهیه و بلا، (از اقرب الموارد)
گردن بند لازم که پیوسته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قلدتم قلائد قوازع، ای طوقتم اطواقاً لاتفارقکم ابداً. (منتهی الارب) ، خزی و عار. (اقرب الموارد از تاج العروس)
گردن بند لازم که پیوسته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قلدتم قَلائِدَ قوازع، ای طوقتم اطواقاً لاتفارقکم ابداً. (منتهی الارب) ، خزی و عار. (اقرب الموارد از تاج العروس)
دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه شهرستان مهاباد، سکنۀ آن 154 تن. آب آن از رود خانه مهاباد. محصول آن غلات، توتون، چغندر. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه شهرستان مهاباد، سکنۀ آن 154 تن. آب آن از رود خانه مهاباد. محصول آن غلات، توتون، چغندر. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
سر در پوست کشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گویند: قبع القنفذ قبوعاً، سر در پوست کشید خارپشت. (آنندراج) (منتهی الارب). قبع الرجل فی قمیصه، سر در گریبان پیراهن کشید و سپس ماند از یاران خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
سر در پوست کشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گویند: قبع القنفذ قبوعاً، سر در پوست کشید خارپشت. (آنندراج) (منتهی الارب). قبع الرجل فی قمیصه، سر در گریبان پیراهن کشید و سپس ماند از یاران خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب) (آنندراج). قصیر و حقیر. (اقرب الموارد). هذا ما فی الصحاح و قال فی القاموس: ’الروبع’، القصیر الحقیر بالراء مهمله لا غیر و تصحف علی الجوهری فی اللغه... (منتهی الارب). رجوع به روبع و منتهی الارب شود
مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب) (آنندراج). قصیر و حقیر. (اقرب الموارد). هذا ما فی الصحاح و قال فی القاموس: ’الروبع’، القصیر الحقیر بالراء مهمله لا غیر و تصحف علی الجوهری فی اللغه... (منتهی الارب). رجوع به روبع و منتهی الارب شود