جدول جو
جدول جو

معنی قوانص - جستجوی لغت در جدول جو

قوانص(قَ نِ)
سنگدان. (فهرست مخزن الادویه). جمع واژۀ قانصه، بمعنی روده و اندرون مرغ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ابن بیطار) (ناظم الاطباء). رجوع به قانصه و قوانس شود، قوانص طیور، مرغان شکاری و از این است حدیث فتخرج النار علیهم قوانص تخطفهم قطفا خطف الجارحه الصید، ستون خرد که بر آن سقف و مانند آن گذارند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قانص
تصویر قانص
شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، نخجیرگر، حابل، صیدبند، صیّاد، صیدافکن، متصیّد، نخجیروال، شکارگیر، نخجیرگان، نخجیرگیر، نخجیرزن، صیدگر، شکارگر
فرهنگ فارسی عمید
(قَ نِ)
جمع واژۀ قونس. (ناظم الاطباء). رجوع به قونس شود، اسم سنگدان است که برومی کیلان و به یونانی شعر سمعون نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قوانص شود
لغت نامه دهخدا
(قَ فِ)
تلاع قوافص، توده های بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ رِ)
جمع واژۀ قارصه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قارصه شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نخجیرگیر. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی). شکاری. (منتهی الارب) (آنندراج). شکارچی. صیاد. (ناظم الاطباء). ج، قناص. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قانص
تصویر قانص
شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانص
تصویر قانص
((نِ))
شکارچی، صیاد
فرهنگ فارسی معین