جدول جو
جدول جو

معنی قهیره - جستجوی لغت در جدول جو

قهیره(قَ رَ)
آن جزء گوشت دار مابین گردن و شانه، سینه و بر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهیره
تصویر مهیره
(دخترانه)
زن کدبانو، زن اصیل زاده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ظهیره
تصویر ظهیره
(دخترانه)
مؤنث ظهیر، پشتیبان، یاور، ظهیرالدین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهیره
تصویر مهیره
گران کابین (زن)، کدبانو
فرهنگ فارسی عمید
(قَ رَ)
مؤنث قعیر: امراءه قعیره، به معنی قعره است. رجوع به قعره شود، (قصعه...) کاسۀ مغاک. (منتهی الارب). کاسۀ دورفرود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
عین قریره، چشم خنک کرده. (منتهی الارب) (آنندراج). ذات قره. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نام چشمه ای است در نزدیکی طرسوس در حدود بغداد که آن را بذبذون گویند. آب آن چشمه از برودت به مرتبه ای بود که هیچکس طاقت نداشت لحظه ای در آنجا نشیند و صفایش به اندازه ای بود که نقش تنگه از ته آب مینمود. مأمون در همین جا وفات یافت. رجوع شود به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 264
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
کوتاه. رجوع به قصیر شود، زنی که وی رابه خانه بازداشته باشند و نگذارند که بیرون آید، دانی النسب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :فلان ابن عمی قصیره، کنایه از خرما: قصیره من طویله، خرما از خرمابن است. (منتهی الارب). و نیز قصیره من طویله، کلام مختصر: چون چابک سوار بنان، یعبوب قلم را در مرعای قصیره من طویله، قصراطناب و طویله کرده... (درۀ نادره چ شهیدی ص 41)
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ رَ)
مصغر قطره است. (اقرب الموارد) ، چیزی اندک و ردی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ فَ رَ)
نام مادر فرزدق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
کماه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قُ بَ رَ)
مصغرقبرّاه. سر نرۀ کوچک. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ ری یَ)
مؤنث قهری.
- قوه قهریه، زور. قدرت. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
نوعی از طعام که شیر خالص را به سنگ ریزۀ تفسان گرم سازند و چون به جوش آید آرد بر آن ریخته ترتیب دهند. (منتهی الارب). با قاف هم آمده است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
أتان شهیره، خر مادۀ پهن تن فراخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، امراءه شهیره، زنی بزرگ پهن. (مهذب الاسماء). زن پهن تن فراخ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زن پیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
زن آزاد گران کابین. (منتهی الارب). کدبانو. (زمخشری). ج، مهائر. حره. مملوکه. مقابل امه. زن اصلمند. زن اصیل زاده. زن کدبانو: فیقولون انه (ان اسقلبیوس) ابن افوللن و بنت فلاغواس قورونس مهیرته. مهیرۀ ایام که از مهرم به جان می نهاد... (نفثهالمصدور ص 112 چ یزدگردی)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ)
ناقه غزیره. (اقرب الموارد) (از متن اللغه). ماده شتر بسیارشیر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ)
مرغی است. (منتهی الارب). یک نوع مرغی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
بهندی بلیله است. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به بهیر شود، سراغ یافتن. (آنندراج) ، مجازاً، اثری پیدا کردن از چیزی. نشانی از کسی یا چیزی یافتن
لغت نامه دهخدا
(قُ تَ رَ)
پدر قبیله ای است از تجیب. (منتهی الارب) (آنندراج). وی ابن حارثه بن عبد شمس بن معاویه بن جعفر بن اسامه بن سعد بن اشرس بن شیب بن سکون بطنی است از تجیب. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(قُ ثَ رَ)
مصغر قثره. (منتهی الارب) (آنندراج). رخت خانه کوچک
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
دهی از دهستان باوی است که در بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع است و 225 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6) ، گناه کردن، برابر ساختن خون قاتل را به خون قتیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : باء دمه بدمه، برابر ساخت خون قاتل را به خون قتیل. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (ترتیب عادل بن علی ص 28). باؤوا بغضب من الله ، ای رجعوا به، ای صار علیهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کشته شدن بدل صاحب خود: و باء بصاحبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
زن سست کوتاه خلقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(یَهَْ یَرْ رَ)
شترماده ای که شیرش روان باشد از بسیاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مهیره در فارسی: خدیش کد بانو، خانمان بانو گران کابین زن کد بانو، زن اصل زاده گران کابین: (مهیره ایام که از مهرم بجان می نهاد: رات و خط شیب فی عذاری فصدت)
فرهنگ لغت هوشیار
درتازی دیده نشد زور زورکی مونث قهری. یا قوه قهریه. زور قدرت: کاتیلینا مصمم بود در صورت لزوم با قوه قهریه حکومت را به دست آرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهقره
تصویر قهقره
گندم زنگ زده، زنگ زدگی گندم، واپس رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریره
تصویر قریره
قریردرفارسی چشم خنک چشم سرد
فرهنگ لغت هوشیار
کوتک این واژه باآن که تک واژه است نمایش واژه آمیزه رانیزدارد کو نشانه کوتاهی وتک نشانه تکی و برگزیدگیوبدینگونه آرش درست سخن بخردانه ای کوتاه رابه دست می دهد، کوتاه، خانه بند: زنی که شوی وی رابه خانه بازداشته است. مونث قصیر کوتاه، زنی که وی را بخانه باز داشته باشند و نگذارند که بیرون آید، جمع قصار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیره
تصویر قدیره
دیگچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیره
تصویر قبیره
سر نره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظهیره
تصویر ظهیره
گرمگاه جمع آن ظهائر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهیره
تصویر بهیره
گران کابین، آزاده، کوته بالا: در زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهیره
تصویر مهیره
((مَ رَ یا رِ))
زن، کدبانو، زن اصل زاده گران کابین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قهریه
تصویر قهریه
((قَ یِّ))
مؤنث قهری
قوه قهریه: زور، قدرت
فرهنگ فارسی معین