دهی است از دهستان برکال بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر، سکنۀ آن 222 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و میوه جات است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان برکال بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر، سکنۀ آن 222 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و میوه جات است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
شونیز است. (منتهی الارب). لغتی در شونیز و شنیز است. شونیز و سیاهدانه. (ناظم الاطباء). به قول دینوری فارسی است. شونوز. شی نیز. سیاه تخمه. حبهالسوداء. (یادداشت مؤلف). رجوع به شنیز و شونیز شود
شونیز است. (منتهی الارب). لغتی در شونیز و شنیز است. شونیز و سیاهدانه. (ناظم الاطباء). به قول دینوری فارسی است. شونوز. شی نیز. سیاه تخمه. حبهالسوداء. (یادداشت مؤلف). رجوع به شنیز و شونیز شود
چراغ. چیزی است که در آن چراغ می افروزند و آن معرب کندیل است. (از آنندراج رسالۀ معربات). چراغ و چروند. (ناظم الاطباء). المصباح للسراج. ج، قنادیل. (اقرب الموارد). چراغدان و فانوس. (ناظم الاطباء) ، شمعدان، کیه دان. پیه سوز. (ناظم الاطباء) ، چیزی باشد میان تهی که تیرها در آن اندازند برای کمال محافظت تیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج از غیاث). - قندیل آب، نوعی از قندیل آبگینۀ بلوری که آن را به آب پرکرده و روغن بر آن انداخته فتیله میان آن روشن نمایند. (آنندراج از غیاث). - قندیل ترسا. - قندیل تیر. - قندیل چرخ. - قندیلچی، آنکه در مساجد قندیل چراغ افروزد. (آنندراج). - قندیل دوسر. - قندیل شب. - قندیل عیسی. - قندیل کش. رجوع به ذیل هر یک از این کلمات شود
چراغ. چیزی است که در آن چراغ می افروزند و آن معرب کندیل است. (از آنندراج رسالۀ معربات). چراغ و چروند. (ناظم الاطباء). المصباح للسراج. ج، قنادیل. (اقرب الموارد). چراغدان و فانوس. (ناظم الاطباء) ، شمعدان، کیه دان. پیه سوز. (ناظم الاطباء) ، چیزی باشد میان تهی که تیرها در آن اندازند برای کمال محافظت تیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج از غیاث). - قندیل آب، نوعی از قندیل آبگینۀ بلوری که آن را به آب پرکرده و روغن بر آن انداخته فتیله میان آن روشن نمایند. (آنندراج از غیاث). - قندیل ترسا. - قندیل تیر. - قندیل چرخ. - قندیلچی، آنکه در مساجد قندیل چراغ افروزد. (آنندراج). - قندیل دوسر. - قندیل شب. - قندیل عیسی. - قندیل کش. رجوع به ذیل هر یک از این کلمات شود
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 34هزارگزی جنوب فهلیان و کنار شوسۀ کازرون به فهلیان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 75 تن است. آب آن از چشمه و محصول عمده آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 34هزارگزی جنوب فهلیان و کنار شوسۀ کازرون به فهلیان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 75 تن است. آب آن از چشمه و محصول عمده آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
قند. (فهرست مخزن الادویه) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اسپرک. (منتهی الارب) (آنندراج). الورس الجید. (اقرب الموارد) ، می انگوری یا شیرۀ انگور که در آن هرگونه بوی افزار اندازند و بپزند و حل نمایند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). خمری است یا عصاره ای است که طبخ نموده و در آن افاویه طیبه داخل کرده مانند ورس و عنبر و کافور و مشک و بمعنی خلوق نیز آمده. (فهرست مخزن الادویه) ، عنبر، کافور، مشک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، خوشبوی است که بزعفران ترکیب دهند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، حال مرد نیک باشد یا بد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قندد. رجوع به قندد شود
قند. (فهرست مخزن الادویه) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کَند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اسپرک. (منتهی الارب) (آنندراج). الورس الجید. (اقرب الموارد) ، می انگوری یا شیرۀ انگور که در آن هرگونه بوی افزار اندازند و بپزند و حل نمایند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). خمری است یا عصاره ای است که طبخ نموده و در آن افاویه طیبه داخل کرده مانند ورس و عنبر و کافور و مشک و بمعنی خلوق نیز آمده. (فهرست مخزن الادویه) ، عنبر، کافور، مشک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، خوشبوی است که بزعفران ترکیب دهند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، حال مرد نیک باشد یا بد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قندد. رجوع به قندد شود
تصحیف پهندر. رجوع به پهندر شود: فضلویه خروج کرد و او را بگرفت و بقلعۀ پهندز محبوس کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 166). و ابوغانم پسر عمیدالدوله چون بر قلعۀ پهندز بود خراب کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 133)
تصحیف پهندر. رجوع به پهندر شود: فضلویه خروج کرد و او را بگرفت و بقلعۀ پهندز محبوس کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 166). و ابوغانم پسر عمیدالدوله چون بر قلعۀ پهندز بود خراب کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 133)
دهی است از دهستان سمیرم پائین بخش حومه شهرستان شهرضا، سکنۀ آن 1037 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی آنجا زراعت است. راه فرعی، دبستان و در حدود 20باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان سمیرم پائین بخش حومه شهرستان شهرضا، سکنۀ آن 1037 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی آنجا زراعت است. راه فرعی، دبستان و در حدود 20باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
قصبه از دهستان بخش طرقبه شهرستان مشهد، دارای 2442 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات، بنشن، خشکبارو انواع میوه، شغل اهالی زراعت، باغداری، گله داری وقالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) یکی از دهستانهای بخش طرقبه شهرستان مشهد، شامل 26 آبادی بزرگ و کوچک، دارای 15663 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
قصبه از دهستان بخش طرقبه شهرستان مشهد، دارای 2442 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات، بنشن، خشکبارو انواع میوه، شغل اهالی زراعت، باغداری، گله داری وقالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) یکی از دهستانهای بخش طرقبه شهرستان مشهد، شامل 26 آبادی بزرگ و کوچک، دارای 15663 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
در اصل معرب کهن دژ بمعنی قلعۀ باستانی است و اینک به قلعه های تکی که در شهرهای غیرمشهور هست اطلاق میگردد، مانند قهندز سمرقند، قهندز بخاری، قهندز بلخ، قهندز مرو و قهندز نیشابور. گروهی از محدثان ببرخی از این قلعه ها منسوبند. (از معجم البلدان). چهار موضعند و این کلمه معرب است، زیرا در کلام عرب دال و پس از آن بدون فاصله زاء نباشد. (منتهی الارب)
در اصل معرب کهن دژ بمعنی قلعۀ باستانی است و اینک به قلعه های تکی که در شهرهای غیرمشهور هست اطلاق میگردد، مانند قهندز سمرقند، قهندز بخاری، قهندز بلخ، قهندز مرو و قهندز نیشابور. گروهی از محدثان ببرخی از این قلعه ها منسوبند. (از معجم البلدان). چهار موضعند و این کلمه معرب است، زیرا در کلام عرب دال و پس از آن بدون فاصله زاء نباشد. (منتهی الارب)
اندازه گیرنده در کاریز و بنا و زمین. (منتهی الارب). مهندس. رجوع به مهندس شود. جوالیقی در المعرب (ص 11) گوید: در کلام عرب حرف زاء بعد از دال نباشد مگر دخیل چنانکه هنداز و مهندز، که زاء به سین تبدیل کرده مهندس گفته اند
اندازه گیرنده در کاریز و بنا و زمین. (منتهی الارب). مهندس. رجوع به مهندس شود. جوالیقی در المعرب (ص 11) گوید: در کلام عرب حرف زاء بعد از دال نباشد مگر دخیل چنانکه هنداز و مهندز، که زاء به سین تبدیل کرده مهندس گفته اند
ده مرکز دهستان لب کویر بخش بجستان شهرستان گناباد، در 37 هزارگزی شمال شرقی بجستان در جلگه و گرمسیر. دارای 1000تن سکنه. آبش از قنات و محصولش غلات، زیره، ارزن، شغل مردمش زراعت ومال داری است. (از فرهنگ جغرافیائی از ایران ج 9)
ده مرکز دهستان لب کویر بخش بجستان شهرستان گناباد، در 37 هزارگزی شمال شرقی بجستان در جلگه و گرمسیر. دارای 1000تن سکنه. آبش از قنات و محصولش غلات، زیره، ارزن، شغل مردمش زراعت ومال داری است. (از فرهنگ جغرافیائی از ایران ج 9)
سایه بانی که از آجر و سیمان بالای پنجره ها و درهای ساختمان می سازند، نوار باریکی از سنگ، موزاییک و مانند آن در پایین دیوار که برای پیشگیری از کثیف شدن آن نصب می کنند
سایه بانی که از آجر و سیمان بالای پنجره ها و درهای ساختمان می سازند، نوار باریکی از سنگ، موزاییک و مانند آن در پایین دیوار که برای پیشگیری از کثیف شدن آن نصب می کنند
دیدن قندیل افروخته، دلیل بر توفیق عبادت بود. اگر بیند که در خانه یا در دکان او قندیل آویخته یا افروخته بود، دلیل که زن صالحه بخواهد. اگر این خواب را زنی بیند، دلیل که طاعت بسیار کند. محمد بن سیرین دیدن قندیل افروخته به خواب بر چهار وجه است. اول: زن خواستن. دوم: توفیق طاعت. سوم: عز و دولت. چهارم: گشایش کارها .
دیدن قندیل افروخته، دلیل بر توفیق عبادت بود. اگر بیند که در خانه یا در دکان او قندیل آویخته یا افروخته بود، دلیل که زن صالحه بخواهد. اگر این خواب را زنی بیند، دلیل که طاعت بسیار کند. محمد بن سیرین دیدن قندیل افروخته به خواب بر چهار وجه است. اول: زن خواستن. دوم: توفیق طاعت. سوم: عز و دولت. چهارم: گشایش کارها .