جدول جو
جدول جو

معنی قهقار - جستجوی لغت در جدول جو

قهقار
(قَ)
سنگ سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به قهقر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قهار
تصویر قهار
(پسرانه)
نیرومند، پرزور، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قهار
تصویر قهار
متبحر، حرفه ای، قوی، از نام های باری تعالی، چیره، غالب، انتقام گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قهقرا
تصویر قهقرا
عقب، بازگشت به عقب، پس پس رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
بطنی است در ماسبذان از نواحی جبل. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَهَْ ها)
صفتی است از صفات باریتعالی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَهَْ ها)
فعال است برای مبالغه. (از اقرب الموارد). سخت چیره. چیره شونده. (آنندراج) ، کینه ورز. انتقامجو. (فرهنگ فارسی معین) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ قَرر)
تکۀ کلان سال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سنگ سخت. (منتهی الارب). سنگ سیاه سخت که بدان چیزی را سایند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ قُرر)
پوستکی است سرخ بر مغز خرمابن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شلم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صمغ. (اقرب الموارد) ، سنگ سیاه سخت. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ قِ)
آنچه بدان چیزی را سایند و در عبارت دیگر سنگی که بدان چیزی را سایند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
خندیدن خرس. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب). قهقهۀ خرس: قهقع الدب قهقاعاً، ضحک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
بنائی است دراز که کودکان بسنگریزه ها برآرند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بناء من حجاره طویل یبنیه الصبیان و الناطور علی هیاءه مخروط. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
بانگ شتر و کبوتر، اسم است قرقره را، نوعی از آوند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ قا رِ)
آواز بکن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). اسم فعل است بمعنی امر، و آن شاذ است، چه از رباعی مجرد بنا شده است. (اقرب الموارد). و این کلمه معدول از قرقر بمعنی صوت است، و از رباعی جز لفظ قرقار وعرعار لفظ دیگری معدول نشده است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
قجغار. گوسفند گشنی. (برهان) (آنندراج). گوسپند پروار گشنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قهار
تصویر قهار
چیره، کینه ورز، انتقامجو
فرهنگ لغت هوشیار
قاقاه در فارسی خنده بسیار خنده بلند پارسی تازی گشته کهگاه نام کلاتی در توس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهقرا
تصویر قهقرا
به عقب برگشتن سپسایگی رفتن، به عقب برگشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
بانگ شتر، بانگ کبوتر بانگ شتر کبوتر کبوتر بغدادی: زاغ پاسرخ و تهو باشد و دراج سفید اردهی فاخته و مخلفهای قرقار. (بسحاق اطعمه. استانبول 11)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قچقار
تصویر قچقار
راک گشنی گوسفند پروار گشنی قوچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهقرا
تصویر قهقرا
((قَ قَ))
به عقب برگشتن، بازگشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قهار
تصویر قهار
((قَ هّ))
غالب، پیروز
فرهنگ فارسی معین
واپسگرایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انتقام جو، بیدادگر، جابر، جبار، ستمگر، منتقم، ظالم، قاهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد