معنی قهقرا - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قهقرا
قهقری
- قهقری
- قهقرادرفارسی پس نشینی (عقب نشینی) سپسپایگی واپس گری به عقب برگشتن سپسایگی رفتن، به عقب برگشتگی
فرهنگ لغت هوشیار
قهقار
- قهقار
- سنگ سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به قهقر شود
لغت نامه دهخدا
قهرا
- قهرا
- جبراً و اضطراراً، بزور، با قوت و توانائی، به زور از روی قهر با زبر دستی: توپها نصب نموده قهرا و جبرا قلعه را گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
قهقر
- قهقر
- پوستکی است سرخ بر مغز خرمابن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شلم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). صمغ. (اقرب الموارد) ، سنگ سیاه سخت. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا