جدول جو
جدول جو

معنی قهزی - جستجوی لغت در جدول جو

قهزی(قِ / قَ زی ی)
نوعی از جامۀ پشمی سرخ مانند مرغزی و گاهی ابریشم را هم در آن خلط کنند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به قهز شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوزی
تصویر قوزی
کسی که در پشتش قوز دارد، گوژپشت
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
جامۀ پشمی سرخ مانند مرغزی و گاهی ابریشم راهم در آن خلط کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و گویند آن خود ابریشم است و گویند جامه ای است سپید آمیخته با حریر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نوعی است از جامۀ پشمین چون مرغزی و گاه باحریر مخلوط است. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
موضعی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
خواهش طعام نکردن و ناخوش داشتن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی است از دهستان حومه بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان، سکنۀ آن 256 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه و حبوب. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا پنبه ریسی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(قَزْ زی)
نسبت است به قز به معنی ساخته شده از ابریشم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
لقب و پارنامه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِزْیْ)
لقب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). پارنامه. (منتهی الارب). لقب و پاچنامه. (ناظم الاطباء). گویند: بئس القزی هذا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
منسوب به قوز، آنکه قوز دارد، کوژپشت، رجوع به قوز و غوز شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
لقب رجالی سفیان بن عیینه است. (ریحانه الادب ج 3 ص 326)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
منسوب به قهر. اضطراری و جبری. (ناظم الاطباء). از روی قهر. رجوع به قهر شود
لغت نامه دهخدا
(قَ زَ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قصیر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ زا)
شادمانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، شتاب زدگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پویه دویدگی اسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ابریشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ فَ زا)
برجستگی. (منتهی الارب) : عدت الخیل القفزی، ای وثباً. (اقرب الموارد) ، نوعی از رفتار اسب و شتر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ زا)
کمان برجهنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ عَ)
برجهیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قزی
تصویر قزی
پاژنامه (لقب)، پازنام زشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهری
تصویر قهری
اضطراری و جبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهیز
تصویر قهیز
از ریشه پارسی کژ ابریشم پست پارچه یابریشمی پست کژی کژیک برکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوزی
تصویر قوزی
نادرست نویسی کوژی کوژپشت کفیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفزی
تصویر قفزی
دو و پرش (دو با مانع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوزی
تصویر قوزی
غوزی، گوژپشت، کسی که پشتش برآمدگی غیرطبیعی دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قهری
تصویر قهری
((قَ))
اضطراری، جبری
فرهنگ فارسی معین
اجباری، جبری، زورکی، زوری، قسری
فرهنگ واژه مترادف متضاد