- قهرمان
- کسی که در ورزش، مبارزه یا جنگ، موفقیت به دست آورده است، در ورزش تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است، پهلوان، شخصیت اصلی داستان، وکیل، امین دخل و خرج، نگه دارنده
معنی قهرمان - جستجوی لغت در جدول جو
- قهرمان
- پهلوان و دلاور، قوت و زور و قدرت
- قهرمان ((قَ رَ))
- پهلوان، دلاور، رییس، سالار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درتازی نیامده کهرمانی پهلوانی، کارفرمایی، نگهبانی فرمانروایی، کارفرمایی: اگر اشتر و اسب و استر نباشد کجا قهرمانی بود قهرمان را ک، پهلوانی دلیری، نگهبانی محافظت
Championship
campeonato
чемпионат
Meisterschaft
mistrzostwa
чемпіонат
campeonato
championnat
campionato
kampioenschap
चैम्पियनशिप
kejuaraan
بطولةٌ
אליפות
チャンピオンシップ
şampiyonluk
mashindano
การแข่งขันชิงแชมป์
চ্যাম্পিয়নশিপ
چیمپئن شپ
پارسی تازی گشته شهرمان سیکا (اردک وحشی)
یاقوت سرخ، برای مثال نور مه از خار کند سرخ گل / قرص خور از سنگ کند بهرمان (خاقانی - ۳۴۴) ، پارچۀ ابریشمی رنگین
قهرمان، آنکه در ورزش، مبارزه یا جنگ، موفقیت به دست آورده است، در ورزش تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است، پهلوان، شخصیت اصلی داستان، وکیل، امین دخل و خرج، نگه دارنده
گارمون بنگرید به گارمون گارمون
قهرمان
خرد و هوش، عقل نا امیدی، یاس
فرمانروا کردن، کار فرمانروا کردن، پهلوان شناختن، نگهبان کردن محافظ و مراقب ساختن: گرگ را بر میش کردن قهرمان باشد ز جهل گربه را بر پیه کردن پاسبان باشد خطا