جدول جو
جدول جو

معنی قهرمان - جستجوی لغت در جدول جو

قهرمان
کسی که در ورزش، مبارزه یا جنگ، موفقیت به دست آورده است، در ورزش تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است، پهلوان، شخصیت اصلی داستان، وکیل، امین دخل و خرج، نگه دارنده
تصویری از قهرمان
تصویر قهرمان
فرهنگ فارسی عمید
قهرمان
پهلوان و دلاور، قوت و زور و قدرت
تصویری از قهرمان
تصویر قهرمان
فرهنگ لغت هوشیار
قهرمان
((قَ رَ))
پهلوان، دلاور، رییس، سالار
تصویری از قهرمان
تصویر قهرمان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

درتازی نیامده کهرمانی پهلوانی، کارفرمایی، نگهبانی فرمانروایی، کارفرمایی: اگر اشتر و اسب و استر نباشد کجا قهرمانی بود قهرمان را ک، پهلوانی دلیری، نگهبانی محافظت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهرمانی
تصویر قهرمانی
Championship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
चैम्पियनशिप
دیکشنری فارسی به هندی
チャンピオンシップ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
การแข่งขันชิงแชมป์
دیکشنری فارسی به تایلندی
চ্যাম্পিয়নশিপ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چهرمان
تصویر چهرمان
تیپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شهرمان
تصویر شهرمان
پارسی تازی گشته شهرمان سیکا (اردک وحشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرمان
تصویر بهرمان
یاقوت سرخ، برای مثال نور مه از خار کند سرخ گل / قرص خور از سنگ کند بهرمان (خاقانی - ۳۴۴)، پارچۀ ابریشمی رنگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهرمان
تصویر کهرمان
قهرمان، آنکه در ورزش، مبارزه یا جنگ، موفقیت به دست آورده است، در ورزش تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است، پهلوان، شخصیت اصلی داستان، وکیل، امین دخل و خرج، نگه دارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قارمان
تصویر قارمان
گارمون بنگرید به گارمون گارمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهرمان
تصویر کهرمان
قهرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهرمان
تصویر بهرمان
((بَ رَ))
نوعی یاقوت سرخ، پارچه ابریشمین رنگین، بهرمن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرمان
تصویر هرمان
خرد و هوش، عقل نا امیدی، یاس
فرهنگ لغت هوشیار
فرمانروا کردن، کار فرمانروا کردن، پهلوان شناختن، نگهبان کردن محافظ و مراقب ساختن: گرگ را بر میش کردن قهرمان باشد ز جهل گربه را بر پیه کردن پاسبان باشد خطا
فرهنگ لغت هوشیار