جدول جو
جدول جو

معنی قنیص - جستجوی لغت در جدول جو

قنیص
(قَ)
شکاری. (منتهی الارب) (آنندراج). شکارچی. (از اقرب الموارد) ، شکار. (منتهی الارب) (آنندراج). شکارشده. مصید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مقنوص. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قنیص
شکار، شکاری شکارگر
تصویری از قنیص
تصویر قنیص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قنیه
تصویر قنیه
مال کسب شده و به دست آمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمیص
تصویر قمیص
پیراهن، جامۀ نازک و کوتاه که مردان زیر لباس بر تن می کنند، جامۀ نازک و بلند زنانه
فرهنگ فارسی عمید
(قُ رَ)
لنگر کشتی. (منتهی الارب) (آنندراج). مرساه السفینه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَنْ نا)
شکارچی. صیاد. (منتهی الارب) (آنندراج). نخجیرگیر. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب). قنیص. (مهذب الاسماء) : الدهر قناص و ماالانسان الا قنبره. رجوع به قناز شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
نوعی از نانخورش. (منتهی الارب) (آنندراج). گوشت با سرکه و بقول و ابازیر پخته. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(قُرْ رَ)
بزر انجره است. (از بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آهنی که در متاع فدان باشد و حلقۀ آن. (منتهی الارب). عیان الفدان و حلقته. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
آب برجهنده. (منتهی الارب). آب بلند برآمده در چاه. (مهذب الاسماء). من الماء، المرتفع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُنْ نا)
جمع واژۀ قانص. صیادان و شکارچیان. (اقرب الموارد). رجوع به قانص شود
لغت نامه دهخدا
(قِنْ نی)
طنبور. (منتهی الارب). طنبور حبشه. (اقرب الموارد) ، بازیی است رومیان را که بدان قمار بازند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
درپرده و خانه نشین کردن دختر را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : قنی الجاریه، پردگی و خانه نشین کرد دختر را. (منتهی الارب). گویند: قنیت الجاریه (بطور مجهول) ، بازداشته شدن از بازی با بچه ها و مستور نگاهداری شدن در خانه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
شهری است بر حدود شرقی بن یامین. (کتاب یوشع 18:21) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
آبی است میان بنی جعفر و بنی ابی بکر بن کلاب. (منتهی الارب). آبی است میان بنی جعفر و بنی ابی بکر که برای آن به جنگ و خونریزی دست زدند. و ابن خنجر جعفری در این باره اشعاری دارد. ابوبکر همدانی گوید: قنیع آبی است از بنی قریط. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
خوارمندی نماینده در سؤال، خورسند وبسندکار به بهرۀ مقسوم. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
امراءه قنیت، زن کم خوراک. (منتهی الارب) (آنندراج). قلیله الطعم. (اقرب الموارد) ، سقاء قنیت، مشک بسیارآبگیر و روان کننده. (منتهی الارب) (آنندراج). در اقرب الموارد سقاء قنیت به کسر قاف و تشدید نون و بمعنی مسّیک آمده است
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ابر. (منتهی الارب) (آنندراج). سحاب تراکم. (اقرب الموارد) ، جماعت مردم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
آب شیرین و خوش. (منتهی الارب) (آنندراج). آب شیرین و گوارا. (ناظم الاطباء). آب عذب. (از اقرب الموارد) ، هرچیزی پاکیزه که بوی خوش داشته باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ناقص و ناتمام، معیوب. شخص نقیص، شخص عیب دار، مجرم. گناهکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
روئیدنگاه موی سینه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، آواز. (منتهی الارب). صوت. (اقرب الموارد) ، گیاهی است که با سماروغ روید. (منتهی الارب). گیاهی است که در ریشه های قارچ روید، و گاه آب آن را برای شستشوی سر به کار برند. گویند: هو عالم بمنبت القصیص، و این مثلی است که برای کسی که به حاجت های خود واقف باشد زنند. (اقرب الموارد). رجوع به قصیصه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قنص
تصویر قنص
شکارکردن بن نژاد شکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقیص
تصویر نقیص
آب گوارا، پاکیزه و خوشبوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنیب
تصویر قنیب
تاک پیراسته، گروه انبوه، ابر انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنیت
تصویر قنیت
کم خوراک: زن، مشک جادار مشک آبگیر، روان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنیع
تصویر قنیع
خوارمندی نماینده در سئوال، بسنده کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنیف
تصویر قنیف
کم خوراک کم خوار: مرد، کم موی مرد، ابر پر بار، پاسی ازشب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمیص
تصویر قمیص
پیراهن، بچه دان، گلاله پیراهن پنبه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناص
تصویر قناص
شکارگر قناس بنگرید به قناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیص
تصویر قلیص
بسیار، آب بالا آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قریص
تصویر قریص
لنگرکشتی، لنگرگاه کشتی گزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصیص
تصویر قصیص
روییدنگاه مو بالای سینه، آواز، تودری از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنی
تصویر قنی
جمع قناه، نیزه ها فراهم آمده، آفریده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمیص
تصویر قمیص
((قَ مِ))
پیراهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قناص
تصویر قناص
((قَ نّ))
صیاد، شکارچی
فرهنگ فارسی معین
پیراهن، پیرهن، جامه
فرهنگ واژه مترادف متضاد