مرغی است ماننده به بنجشک که نوکی سرخ دارد، و مردم مدینه آن را بلبل نامند. (یادداشت مؤلف از بحر الجواهر). اسم جنس عصفوراست و نزد بعضی مخصوص گنجشکی است سیاه لون و بسیار کوچک و دنبالۀ او بسیار کوتاه و دایم الحرکه و کثیرالصوت. در تنکابن ججیز نامند. گرم و خشک و نمکسود قدید او جهت اسهال و غیر نمکسود جهت عسر البول و سنگ گرده و مثانه به غایت نافع است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). گویند پرنده ای است چون گنجشک با منقاری سرخ رنگ، تصغیر آن نغیر است. (از اقرب الموارد). ج، نغران، بلبل. (منتهی الارب) (آنندراج) (متن اللغه) ، بچگان گنجشگ. (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغه). واحد آن نغره، بچه های حوامل چون بانگ کنند. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). یا آن تصحیف نعر است. (از متن اللغه) (اقرب الموارد از الازهری) ، نوعی از خران یا خران نر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ج، نغران
مرغی است ماننده به بنجشک که نوکی سرخ دارد، و مردم مدینه آن را بلبل نامند. (یادداشت مؤلف از بحر الجواهر). اسم جنس عصفوراست و نزد بعضی مخصوص گنجشکی است سیاه لون و بسیار کوچک و دنبالۀ او بسیار کوتاه و دایم الحرکه و کثیرالصوت. در تنکابن ججیز نامند. گرم و خشک و نمکسود قدید او جهت اسهال و غیر نمکسود جهت عسر البول و سنگ گرده و مثانه به غایت نافع است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). گویند پرنده ای است چون گنجشک با منقاری سرخ رنگ، تصغیر آن نُغَیر است. (از اقرب الموارد). ج، نِغران، بلبل. (منتهی الارب) (آنندراج) (متن اللغه) ، بچگان گنجشگ. (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغه). واحد آن نُغَرَه، بچه های حوامل چون بانگ کنند. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). یا آن تصحیف نُعَر است. (از متن اللغه) (اقرب الموارد از الازهری) ، نوعی از خران یا خران نر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ج، نِغران
گوسپندی که از پستان وی شیر سرخ و یا شیر خون آمیخته به در آید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نعت است ازانغار. (منتهی الارب). رجوع به منغار و انغار شود
گوسپندی که از پستان وی شیر سرخ و یا شیر خون آمیخته به در آید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نعت است ازانغار. (منتهی الارب). رجوع به منغار و انغار شود
قدح و طاس بزرگ را گویند که در آن شراب خورند. (برهان). قدح بزرگ که بدان شراب خورند و ساتگین نیز گویند. منغرک. (فرهنگ رشیدی). جام شرابخواری بزرگ. (ناظم الاطباء) : ای خداوندی که از لطف تو دریا پر شود در صدف هر قطرۀ آبی ز نیسان در شود بزم شوق تو چو در دل گسترد فرش نشاط چشم من هم ساقی خوناب و هم منغر شود. عمید لوبکی (از فرهنگ رشیدی). ساقی مجلس شاهی است که با منغر زر ایستاده ست شب و روز برابر نرگس. خواجه سلمان (از مجمعالفرس)
قدح و طاس بزرگ را گویند که در آن شراب خورند. (برهان). قدح بزرگ که بدان شراب خورند و ساتگین نیز گویند. منغرک. (فرهنگ رشیدی). جام شرابخواری بزرگ. (ناظم الاطباء) : ای خداوندی که از لطف تو دریا پر شود در صدف هر قطرۀ آبی ز نیسان در شود بزم شوق تو چو در دل گسترد فرش نشاط چشم من هم ساقی خوناب و هم منغر شود. عمید لوبکی (از فرهنگ رشیدی). ساقی مجلس شاهی است که با منغر زر ایستاده ست شب و روز برابر نرگس. خواجه سلمان (از مجمعالفرس)
نام ابوالشعثاء مولی بن معمر است و نام قنبر را علی علیه السلام به وی داد: امیر عاصم و عمار یاسر و مقداد صهیب و زهره و زید و قتاده و قنبر. ناصرخسرو. صد شکر که مداح شه مردانم ثابت به ثنا و ثانی حسانم اکنون نه کمینه بندۀ فرمانم دیرینه غلام قنبر و سلمانم. حسامی واعظ (مجالس النفایس ص 143). غلام وی اند امّت جدّ او چو قنبر علی مرتضی را غلام. سوزنی. - مولای قنبر، لقبی است که قصه سرایان و معرکه گیران به علی بن ابیطالب دهند. رجوع به ابوالشعثاء مولی شود
نام ابوالشعثاء مولی بن معمر است و نام قنبر را علی علیه السلام به وی داد: امیر عاصم و عمار یاسر و مقداد صهیب و زهره و زید و قتاده و قنبر. ناصرخسرو. صد شکر که مداح شه مردانم ثابت به ثنا و ثانی حسانم اکنون نه کمینه بندۀ فرمانم دیرینه غلام قنبر و سلمانم. حسامی واعظ (مجالس النفایس ص 143). غلام وی اند امّت جدّ او چو قنبر علی مرتضی را غلام. سوزنی. - مولای قنبر، لقبی است که قصه سرایان و معرکه گیران به علی بن ابیطالب دهند. رجوع به ابوالشعثاء مولی شود
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 43هزارگزی جنوب درمیان و 4 هزارگزی خاور شوسۀ بیرجند به درج. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 144 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 43هزارگزی جنوب درمیان و 4 هزارگزی خاور شوسۀ بیرجند به درج. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 144 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
آب بسیار خوردن. آب زیاد خوردن. زیاده روی کردن در آب: نغر من الماء، اکثر. (اقرب الموارد). رجوع به نغر شود، کینه ورزیدن. حقد. (از اقرب الموارد) ، نغر. نغیر. نغران. (متن اللغه). رجوع به نغر شود
آب بسیار خوردن. آب زیاد خوردن. زیاده روی کردن در آب: نغر من الماء، اکثر. (اقرب الموارد). رجوع به نَغَر شود، کینه ورزیدن. حقد. (از اقرب الموارد) ، نَغَر. نغیر. نغران. (متن اللغه). رجوع به نَغَر شود