جدول جو
جدول جو

معنی قنطوراء - جستجوی لغت در جدول جو

قنطوراء
(قَ)
کنیزکی است از ابراهیم و ترکان از نسل او هستند. (منتهی الارب) (آنندراج).
- بنوقنطوراء، ترکان یا حبشیان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی شامل چندین ستاره که سر و بالاتنۀ او را به صورت انسان و باقی بدنش را به شکل اسب تصور کرده اند
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
گیاهی است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نوردیده گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنوردیده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پیچیدن. نوردیده شدن. درنوشته شدن. پیچیده شدن. لوله شدن. (یادداشت مؤلف).
- انطواء بعض بر بعض، بهم پیچیدن. التفاف. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قطور. رجوع به قطور شود
لغت نامه دهخدا
(قِ رِ)
نام صورتی از صور فلکیه از ناحیۀ جنوبی و آن را بر مثال حیوانی توهم کنند مرکب از اسپی و مردی و بر پای راست او ستاره ای روشن از قدر اول موسوم به رجل قنطورس و صورت راسی و هفت کوکب است روشن. (از جهان دانش)
لغت نامه دهخدا
(قِ رِ)
قومی از نوع بشر.
لغت نامه دهخدا
(قَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَنْ)
مؤنث اقنی. زن بلندبینی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
مؤنث اقور، فراخ. وسیع: دارقوراء، خانه فراخ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ طَ)
جمع واژۀ ناطر. رجوع به ناطر شود
لغت نامه دهخدا
(بَ قَ)
ترکان یا حبشیان. یا قنطوراء کنیزکی است مر حضرت ابراهیم علیه السلام را و ترکان از نسل اویند. (منتهی الارب). ترکان. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
در برگیری، چنبر زدن، در نور دیدگی به پایان رسیدن، تک و تنهایی نوردیده شدن پیچیده شدن نوشته شدن طی شدن، در برداشتن حاوی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته نیماسپ باشنده ای پنداری که نیمی آدمی و نیمی اسپ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوراء
تصویر قوراء
یک چشمی: زن، باغ گرد، فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطواء
تصویر انطواء
((اِ طِ))
پیچیده شدن، نوشته شدن، دربرداشتن
فرهنگ فارسی معین