- قنطر
- پتیار (بلا)، کبوک از پرندگان قنطوریون بنگرید به قنطوریون بلا داهیه سختی، فاخته
معنی قنطر - جستجوی لغت در جدول جو
- قنطر ((قِ طِ))
- بلا، سختی، فاخته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پل، سازه ای بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن برای عبور از روی آنها، دهله، خدک، بل، پول، جسر
پل، ساختمان بلند
ساخته ساخته شده، تاک زده (تاک طاق) تاکدار کامل شده مکمل، تمام بنا شده، طاق زده شده
استر
جمع واژۀ قنطره، پل، سازه ای بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن برای عبور از روی آنها، دهله، خدک، بل، پول، جسر
واحد اندازه گیری وزن، برابر با حدود صد رطل، مال بسیار، پوست گاو پر از زر، برای مثال به قنطار زر بخش کردن ز گنج / نباشد چو قیراطی از دسترنج (سعدی۱ - ۸۵)
استر، حیوانی از جفت شدن خر با مادیان بوجود میاید و جهت سواری و بارکشی از آن استفاده مینمایند
اماله ّ قنطار
یونانی تازی گشته نیماسپ باشنده ای پنداری که نیمی آدمی و نیمی اسپ است
تاغدست، درخت مورد آس. توضیح مصحف آن قیطس است
واحد قیاس وزن
لاتینی تازی گشته خون سیاوشان
سخت، کارآزموده آزمون اندوخته
جمع قنطره، پل های بزرگ
چراغوارگان چرخ گواژ ستارگان پارسی تازی گشته کنار کناره
گنجه نامه دان، شکردان، کنده کنده که بر پای گناهکارنهند، کوته بالا مرد
گیاه خون سیاوشان
((قِ مَ))
فرهنگ فارسی معین
صندوقی که در آن کتاب را حفظ کنند، آوند شکر و نبات، چوبی که به شکل قید پای مجرمان را در آن بند کنند، مرد کوتاه
حیوانی بزرگ تر از خر و کوچک تر از اسب که از جفت شدن خر نر با مادیان به وجود می آید و برای سواری و بارکشی مخصوصاً در راه های سخت و کوهستانی به کار می رود، استر، ستر، چمنا، بغل
چیزی که قطره قطره می چکد
چیزی که قطره قطره می چکد
کرانه
مس، مس گداخته، نوعی مس، نوعی برد یمانی
خطی که دو راس غیر مجاور یک چندضلعی را به هم وصل می کند
خطی که از وسط دایره می گذرد و آن را به دو نیم تقسیم می کند
کلفتی، ضخامت
جانب، کرانه
اقلیم، ناحیه
خطی که از وسط دایره می گذرد و آن را به دو نیم تقسیم می کند
کلفتی، ضخامت
جانب، کرانه
اقلیم، ناحیه
کرانه، ناحیه و جانب، اقلیم، خطی که دایره را به دو قسمت مساوی تقسیم می کند
نومیدشدن نومید ناامید نره کودک، بازداشتن
باران، آن چه بچکد، واحد، قطره، چکیدن، چکاندن، جمع قطار