گریختن یکی از دو مرغ بعد از جنگ کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: قنزع الدیک، اذا اقتتل الدیکان فهرب احدهما. (منتهی الارب). گویند این لغتی است عامیانه و صحیح آن قوزعه است. (از اقرب الموارد)
گریختن یکی از دو مرغ بعد از جنگ کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: قنزع الدیک، اذا اقتتل الدیکان فهرب احدهما. (منتهی الارب). گویند این لغتی است عامیانه و صحیح آن قوزعه است. (از اقرب الموارد)
گیاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گیاهی است که گل و میوه ندارد و شتر چون گیاه دیگری نیابد آن را بخورد. (از اقرب الموارد). نزعه. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به نزعه و نیز رجوع به معجم متن اللغه شود
گیاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گیاهی است که گل و میوه ندارد و شتر چون گیاه دیگری نیابد آن را بخورد. (از اقرب الموارد). نَزَعَه. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به نَزَعَه و نیز رجوع به معجم متن اللغه شود
میل شتر بسوی خوابگاه. (منتهی الارب). رجوع و میل شتر بچراگاه خود و میل و اقبال آن به جایگاه و اهل خود. (اقرب الموارد) ، میل شتر بسوی چراگاه شیرین گیاه از شوره گیاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، صعود. (اقرب الموارد)
میل شتر بسوی خوابگاه. (منتهی الارب). رجوع و میل شتر بچراگاه خود و میل و اقبال آن به جایگاه و اهل خود. (اقرب الموارد) ، میل شتر بسوی چراگاه شیرین گیاه از شوره گیاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، صعود. (اقرب الموارد)
یکی قزع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: کانت السماء کالزجاجه لیس فیها قزعه. (اقرب الموارد) ، لته پاره. گویند: ما عنده قزعه. (منتهی الارب). ما عنده قزعه، ای شی ٔ من الثیاب، موضع الشعر المتقزع من الرأس، ولد زنا. (اقرب الموارد). فرزند زنا. (منتهی الارب)
یکی قزع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گویند: کانت السماء کالزجاجه لیس فیها قزعه. (اقرب الموارد) ، لته پاره. گویند: ما عنده قزعه. (منتهی الارب). ما عنده قزعه، ای شی ٔ من الثیاب، موضع الشعر المتقزع من الرأس، ولد زنا. (اقرب الموارد). فرزند زنا. (منتهی الارب)
کمان که زه از وی دور باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازگشت، پایان کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رای و تدبیر که مرد به سوی آن بازگردد و رجوع کند. و منه: و اﷲ لتعلمن اینااضعف منزعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سنگی که بر آن آبکش ایستد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شراب طیب المنزعه، شراب نیکومقطع شرب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شراب خوش آیند و گوارا. (ناظم الاطباء)
کمان که زه از وی دور باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازگشت، پایان کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رای و تدبیر که مرد به سوی آن بازگردد و رجوع کند. و منه: و اﷲ لتعلمن اینااضعف منزعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سنگی که بر آن آبکش ایستد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شراب طیب المنزعه، شراب نیکومقطع شرب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شراب خوش آیند و گوارا. (ناظم الاطباء)
چوبی است کفچه مانند که بدان شهد چینند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). چوبی پهن شبیه ملعقه که همراه چینندۀ عسل باشد و با آن زنبورهای چسبیده به شهد را جدا کند. (از اقرب الموارد)
چوبی است کفچه مانند که بدان شهد چینند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). چوبی پهن شبیه ملعقه که همراه چینندۀ عسل باشد و با آن زنبورهای چسبیده به شهد را جدا کند. (از اقرب الموارد)
خرسند شدن و بسندکاری بدانچه بهره باشد. و من دعائهم: نسئل اﷲ القناعه و اعوذبه من القنوع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قنعقناعه و قنعاً و قنعاناً، رضی القسم و در این لغت دیگری نیز هست و آن این است: قنع قنوعاً. و این نادر است. (از اقرب الموارد). رجوع به قناعت شود
خرسند شدن و بسندکاری بدانچه بهره باشد. و من دعائهم: نسئل اﷲ القناعه و اعوذبه من القنوع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قَنَعَقناعه و قَنعاً و قُنعاناً، رضی القسم و در این لغت دیگری نیز هست و آن این است: قَنَعَ قُنوعاً. و این نادر است. (از اقرب الموارد). رجوع به قناعت شود