جدول جو
جدول جو

معنی قناطر - جستجوی لغت در جدول جو

قناطر
جمع واژۀ قنطره، پل، سازه ای بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن برای عبور از روی آنها، دهله، خدک، بل، پول، جسر
تصویری از قناطر
تصویر قناطر
فرهنگ فارسی عمید
قناطر
(قَ طِ حُ ذَ فَ)
موضعی است نزدیک کوفه. (از منتهی الارب). و آن را قناطر بنی دارا خوانند. (از معجم البلدان). رجوع به قناطر حذیفه شود
لغت نامه دهخدا
قناطر
(قَ طِ)
جمع واژۀ قنطره. (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به قنطره شود
لغت نامه دهخدا
قناطر
جمع قنطره، پل های بزرگ
تصویری از قناطر
تصویر قناطر
فرهنگ لغت هوشیار
قناطر
((قَ طِ))
جمع قنطره، پل ها
تصویری از قناطر
تصویر قناطر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قماطر
تصویر قماطر
صندوقچه، صندوق کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قنطار
تصویر قنطار
واحد اندازه گیری وزن، برابر با حدود صد رطل، مال بسیار، پوست گاو پر از زر، برای مثال به قنطار زر بخش کردن ز گنج / نباشد چو قیراطی از دسترنج (سعدی۱ - ۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قناطیر
تصویر قناطیر
قنطره ها، پل ها، سازه هایی بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن، جمع واژۀ قنطره
فرهنگ فارسی عمید
(قَ بِ)
جمع واژۀ قنبره. (فهرست مخزن الادویه). چکاوک ها. رجوع به قنبره و قبره شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
تازگی عود بخور. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، پوست گاو پر از زر. (برهان) ، مقدار چهل اوقیه از زر یاهزار اوقیه از آن یا دوصددینار یاهزار دو صد اوقیه یا هفتاد هزار دینار یا هشتادهزار درهم یا یکصد رطل از زر یا از سیم یاهزار دینار یا یک پوست گاو پر از زر یا از سیم. (منتهی الارب). ج، قناطیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وزن چهل اوقیه از طلا یاهزار و دویست دینار یاهزار و دویست اوقیه و گویند هفتادهزار دینار و گویند هشتادهزار درهم و گویند صد رطل طلا یا نقره و گویند هزار دینار و گویند مشک گاو پر از طلا یا نقره و گویند مال فراوان بر روی هم. (اقرب الموارد). و قنطار در شام صد رطل است. (اقرب الموارد) ، ساداوران است و آن چیزی است مانند صمغ و در درون بیخ درخت گردکان میباشد. خون را ببندد و قطع اسهال کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ خِ)
قنّخر. بزرگ و کلان جثه. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به قنّخر شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رِ)
محله ای است به اصفهان. گروهی از محدثان از آنجا برخاسته اند. (از لباب الانساب). و رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(قُ صِ)
درشت و سخت. (منتهی الارب). شدید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَض ض)
نومید شدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به قنوط و قنط شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قنطار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قنطار شود.
- قناطیر مقنطره، مبالغه است بمعنی قناطیر کامله چون بدرۀ مبدره و الف مؤلفه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ فِ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب) (آنندراج). قصیر. (اقرب الموارد). رجوع به قنفیر شود
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ)
جمع واژۀ قمطر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قمطر شود
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ)
جمع واژۀ قسطر، به معنی قسطل. (اقرب الموارد). رجوع به قسطل و قسطر شود
لغت نامه دهخدا
(قُ طِ)
فسادی است که به شیرعارض شود از انفحه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ)
احمد بن سعید بن علی. از راویان است و منسوب است به قناطر یکی از شهرهای اندلس. (منتهی الارب). یکی از وظایف مهم روات در تاریخ اسلام، محافظت از اصالت احادیث پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) بوده است. این افراد با دقت فراوان در بررسی سندهای روایات و بررسی شرایط راویان، توانسته اند تنها احادیث صحیح را به طور دقیق منتقل کنند. روات در واقع به عنوان حافظان اصلی دین اسلام در برابر تحریفات دینی عمل کرده اند.
حسن عبدالوهاب مکنی به ابوعلی از شاعران است. دیوان شعری دارد که بسال 1912 میلادی در مصرچاپ شده است. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1529)
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ)
نسبت است به قناطر و آن موضع یا محله ای است به اصفهان، نسبت است به قناطر و آن شهری است به اندلس. (منتهی الارب). رجوع به قناطر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قنار
تصویر قنار
چراغوارگان چرخ گواژ ستارگان پارسی تازی گشته کنار کناره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناخر
تصویر قناخر
تنومند، دماغ گنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناطه
تصویر قناطه
نومید گشتن نومید ی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناطیر
تصویر قناطیر
جمع قنطار، بنگرید به قنطار جمع قنطار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنطار
تصویر قنطار
واحد قیاس وزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناطر
تصویر ناطر
رز کار رز بان
فرهنگ لغت هوشیار
استر، حیوانی از جفت شدن خر با مادیان بوجود میاید و جهت سواری و بارکشی از آن استفاده مینمایند
فرهنگ لغت هوشیار
پتیار (بلا)، کبوک از پرندگان قنطوریون بنگرید به قنطوریون بلا داهیه سختی، فاخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطر
تصویر قاطر
((طِ))
استر، حیوانی که از جفت گیری خر نر و اسب ماده بوجود آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاطر
تصویر قاطر
گیاه خون سیاوشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قناطیر
تصویر قناطیر
((قَ))
جمع قنطار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنطار
تصویر قنطار
((قَ))
وزنی در حدود صد رطل، مال بسیار و پوست گاو که پر از زر باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قنطر
تصویر قنطر
((قِ طِ))
بلا، سختی، فاخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاطر
تصویر قاطر
استر
فرهنگ واژه فارسی سره