- قناری
- پرنده ای کوچک و خوش آواز با پرهای زرد روشن، نارنجی، خاکستری یا ابلق
معنی قناری - جستجوی لغت در جدول جو
- قناری
- پرنده ای است از راسته سبکبالان و از دسته گنجشکان که به قد و اندازه یک کنجشک معمولی است و خواننده و زیبا، زرد رنگ گاهی مخلوط با پرهای قهوه ای و سیاه
- قناری ((قَ))
- پرنده ای است خوش آواز به اندازه گنجشک با پرهایی به رنگ های زرد روشن یا نارنجی یا خاکستری یا ابلق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اسپانیایی تازی گشته از گیاهان
رنگی است مخلوط از آبی و زرد پر رنگ بطوریکه آبی آن از زرد بیشتر باشد
یوز پلنگ
تهیه شده در قمار، برای مثال ز عود قماری یکی تخت کرد / سر تخته ها را به زر سخت کرد (فردوسی - ۲/۹۶) ، مربوط به قمار مثلاً طاووس قماری
پختن شیرینی، شیرینی پزی، فروختن شیرینی، شیرینی فروشی، مغازه ای که در آن شیرینی، خشکبار، شکلات و مانند آن به فروش می رسد
درزی، گوشتفروش، پیشه ور، نای زن، شهرباش (دربخشی از مازندران) مزیر کارگر مزدبگیر کشاورزی (گویش مازندرانی)
مار سیاه، اژدر مار، مار زهرپاش
کلانسال جهاندیده
غلاری انجیرسپید
جمع قمری، نازوها نازوان منسوب به قمار عود قماری: گرش بورزی بجای هیزم و گندم عود قماری بری و لوء لوء عمان
کولگی کج و کولگی
کولگی کج و کولگی
پارسی تازی گشته کناره چوی یا آهنی چنگکدار که گوشتفروشان گوسپند کشته را بدان آویزند و تکه تکه کنند و فروشند
غند سازی غندگر ی، شیرینی فروش
آسودی تازی گشته غملول برغست (گویش خراسانی) از گیاهان، خارشتری
چیرگی سخت غلبه، کینه ورزی انتقام. منسوب به قهار. یا غضب قهاری. غضب خدای تعالی
لاتینی تازی گشته قناری بنگرید به قناری از کیناری هندی کدو سنتور سنتور هندی از سازها منسوب به کنار کرانی. یکی از انواع سنتور دستی که بجای کاسه طنین دارای کدو های میان تهی است که بقطعه چوبی نصب شده
((قَ ر))
فرهنگ فارسی معین
چوبی یا آهنی دراز دارای میخ های بلند که در دکان قصابی گوشت را به آن آویزان می کنند، کناره
شیرینی پزی، دکان قناد، دکان شیرینی فروشی
ابزاری چوبی یا فلزی با میخ های بلند یا قلاب که در قصابی از آن گوشت آویزان می کنند
Nextdoor
vizinho
nachbarlich
sąsiedni
соседний
сусідній
vecino
voisin
vicino di casa
buurman
पड़ोसी
tetangga