جدول جو
جدول جو

معنی قمیطره - جستجوی لغت در جدول جو

قمیطره(قُ مَ طَ رَ)
تصغیر قمطره:
شیرین خط آوری چو شکر در قمیطره.
سوزنی.
رجوع به قمطره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امیره
تصویر امیره
(دخترانه)
مؤنث امیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیطره
تصویر شیطره
شاه تره، گیاهی خودرو با گل هایش ریز خوشه ای قرمز رنگ که مصرف دارویی دارد
شهترج، شیترک، سرخیوس، هلیانه، شاه ترج، خامشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیطره
تصویر بیطره
دام پزشکی، شغل و عمل دامپزشک، بیطره، محلی که در آن دربارۀ امراض جانوران مطالعه و تحقیق می کنند مثلاً دانشکدۀ دامپزشکی، رشته ای دانشگاهی که روش معالجۀ جانوران بیمار را تعلیم داده و دام پزشک تربیت می کند
فرهنگ فارسی عمید
(قُ رَ / رِ)
ترکی شدۀ خمپاره
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ)
یک تنگ یا یک آوند خرما سنجیده باقی را بر آن تخمین کردن و ناسنجیده گرفتن، اکراه مقاطره، یعنی کرایۀ آمد و رفت داد او را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ سِ رَ)
شتران کهنسال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : هذه مقیسره بنی فلان، ای ابله مسان ّ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی از دهستان بهمن شیر از بخش مرکزی شهرستان آبادان است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ ذَ رَ)
مؤنث شمیذر. ماده شتر شتاب رو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شمیذر شود
لغت نامه دهخدا
(سُ مَ طی یَ)
سمطیه. شمیطیه. اصحاب یحیی بن ابی السمیط معتقد به امامت محمد پسر دیگر امام جعفر صادق (ع) بجای امام موسی کاظم (ع) و معتقد به امامت پسران محمد. (خاندان نوبختی ص 257). و رجوع به مقالات اشعری ص 27، الفرق ص 65 و الخطط مقریزی ج 4 ص 173. اصحاب یحیی بن (ابی) سمیط زعم ایشان آن است که امام فاخر و بحر زاخر آن بحق و صواب ناطق ابی عبداﷲ جعفر صادق رضی اﷲ عنه فرمود که امام شما و پیشوای ارباب هدی نام او موافق نام کریم حضرت رسالت پناه علیه صلوات اﷲ تواند بود و امام طاهر ابی جعفر محمد باقر رضی اﷲ عنه به امام فاخر و بحر زاخر فرمود که اگر ترا پسری شود بنام او، او را مسمی دار و او را امام شمار هر آینه امام بعد از صادق فرع آن اصل کریم باشد محمد. (ترجمه الملل و النحل شهرستانی چ نائینی ص 181)
لغت نامه دهخدا
(کُ مَ ثِ رَ)
مصغر کمثری. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). مصغر کمثری، یعنی امرود کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ طَ رَ)
دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار، واقع در 7500گزی خاور حسن آباد سوگند و 6 هزارگزی جنوب آزاد ویس. موقع جغرافیائی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 180 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، دیم، لبنیات، انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(شَ طی یَ)
نام قبیله ای از تازیان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُقَ عَ)
ده کوچکی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار، واقع در 25هزارگزی شمال خاوری بیجار و کنار رود خانه قزل اوزان. سکنۀ آن 30 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ)
نسبت است به قماطر جمع قمطر. (اللباب)
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ رَ)
جمع واژۀ قسطری. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قسطری شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ده کوچکی است از بخش شمیران شهرستان تهران، سکنۀ آن 50 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بُ شَ طَ رَ / رِ)
مامیشا. حشیشهالجرب. (دزی ج 1 ص 89)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ عَ)
دهی است از دهستان آختاچی حومه شهرستان مهاباد، واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 22هزارگزی باختر شوسۀ بوکان به میاندوآب. موقع آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 718 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون، چغندرقند و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد و میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
کماه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ صَ)
فراهم آمدن و گرد گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، فراهم آوردن و گرد کردن. لازم و متعدی استعمال شود. (اقرب الموارد) ، گائیدن جاریه را. (منتهی الارب) (ذیل اقرب الموارد) ، بستن سر مشک را به بند سر مشک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، پر کردن مشک، گریختن است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ)
محمد بن جعفر بن حمدان بغدادی مکنی به ابوالحسن. از محدثان است، از ابوعتبه، احمد بن فرح حمصی و جز او روایت کند و از او دارقطنی و دیگران روایت دارند. (اللباب فی تهذیب الانساب). در اصطلاح علم حدیث، محدث به فردی گفته می شود که احادیث صحیح را از سایر روایات تمیز می دهد و آن ها را به دقت به نسل های بعدی منتقل می کند. به عبارت دیگر، محدث کسی است که روایت های پیامبر اسلام را جمع آوری کرده، بررسی و تطبیق می کند و در صورت صحت، آن ها را نشر می دهد. این کار نیازمند دقت در بررسی سند، متن، و شرایط راویان است.
لغت نامه دهخدا
تصویری از سمیره
تصویر سمیره
خط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطره
تصویر قاطره
مونث قاطر و کوس (قطار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمیطه
تصویر شمیطه
شاهین دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیطره
تصویر سیطره
غالب گردیدن، تسلط یافتن، چیره گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیره
تصویر قبیره
سر نره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیره
تصویر خمیره
خمیر ترش، خمیر مایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیره
تصویر امیره
از پارسی میر بانو خدیش مونث امیر خاتون خانم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمیره
تصویر ثمیره
میوه ناک پر بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیطره
تصویر بیطره
دام پزشکی ستور پزشکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقنطره
تصویر مقنطره
مقنطره در فارسی مونث مقنطر: تاکدار مونث مقنطر، جمع مقنطرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمطره
تصویر قمطره
فراهم آمدن، بستن مشک، تباه گشتن شیر، گادن نامه دان، بویه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمطره
تصویر قمطره
((قِ مَ رَ یا رِ))
صندوقی که در آن کتاب یا عطریات نگهدارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمیره
تصویر سمیره
خط
فرهنگ واژه فارسی سره