جدول جو
جدول جو

معنی قمیشلو - جستجوی لغت در جدول جو

قمیشلو
دهی است از دهستان سمیرم پایین بخش حومه شهرستان شهرضا، واقع در 40هزارگزی شمال باختری شهرضا، متصل براه فرعی طالخونچه به قمیشلو. این ده کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 2360 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، انگور، خشکبار، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قُ مَ لَ)
مصغر قمله بمعنی شپشه. رشک. شپش خرد. رجوع به قمل و قمله شود، به لغت اهل شام دوقس است و حشیشه البراغیث را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قَ اَ)
دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 24هزارگزی خاور نورآباد و 3 هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن سردسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 360 تن است. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفه ای تیوند هستند و در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان خمیر بخش مرکزی شهرستان بندرعباس با 183 تن سکنه. آب آن از چاه و راه آن اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قِ دَ)
دهی است از دهستان رحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه، سکنۀ آن 404 تن. آب آن از زرینه رود، لیلان و قنات. محصول آن غلات، حبوب، چغندر و کشمش. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ ثَ)
زشت رفتار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ مِ)
دهی است از دهستان پیرتاج شهرستان بیجار، واقع در 9 هزارگزی شمال شهر بیجار، و کنار راه عمومی مالرو بیجار به حسن آباد. موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 300 تن است. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. راه درفصل خشکی اتومبیل رو است. خط تلفن حسن آباد از کنار این آبادی میگذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَشَ)
طعامی است عرب را از شیر، دانۀ حنظل و مانند آن. (اقرب الموارد). و رجوع به فهرست مخزن الادویه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ مِ شَ)
دهی است از دهستان دول بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 10 هزارگزی باختر شوسۀ ارومیه به مهاباد. موقع جغرافیایی آن دره و هوای آن سردسیری سالم است. سکنۀ آن 35 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان، واقع در 25000گزی جنوب رزن و 1000گزی خاور راه شوسۀ رزن به همدان جلگه، سردسیر، مالاریائی، دارای 715 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا: غلات، حبوبات، انگور، صیفی، لبنیات، شغل اهالی زراعت، گله داری، صنایع دستی زنان قالی بافی، راه آن اتومبیل رو است، جامیشلو نوشته میشود، دو قهوه خانه کنار شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از دهستان سرشبوه بخش مریوان شهرستان سنندج. در 44000 گزی شمال خاوری دژ شاهپور و 8000 گزی شمال خیاره واقع است. موقع جغرافیائی آن کوهستانی سردسیر است. 100 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ها و محصولات آن غلات، لبنیات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو و صعب العبور و پاسگاه مرزبانی دارد. در کوه این ده غاری وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَلْ)
دهی است از دهستان برکشلو بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 10500گزی خاور ارومیه. در مسیر شوسۀ کلمانخانه به ارومیه. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 118 تن است. آب آن از شهر چای و محصول آن غلات، انگور، حبوبات، توتون و چغندرو شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جوراب بافی است. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از قرای دره جزاب که هوای خوب دارد وچهار فصلش معتدل است. ملک رعیت است و اهالی آن بعضی گوسفنددار و برخی زارعند. دو رشته قنات دارد، محصولش غله و خربزه است و در صورت بارندگی انگور فراوانی در آنجا بعمل می آید’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 135)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش قیدار شهرستان زنجان با 379 تن سکنه. آب آن از رود محلی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
نی، نیستان ترکی نی مردابی از گیاهان پارسی است غمیش غر و غربیله، ناز خرکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قامیشله
تصویر قامیشله
ترکی نیستان نام جایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمیش
تصویر قمیش
((قَ))
ادا و اطوار، ناز و کرشمه
فرهنگ فارسی معین
تلنگر
فرهنگ گویش مازندرانی
لپ گونه
فرهنگ گویش مازندرانی
خمیر نانی که خوب نپخته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی