آنکه را در بن مژه قرحه دمد یا فسادی در کنج چشم حادث شود یا رنگ گوشت کنج چشم وی سرخ یا برگشتگی پیدا کند و کم بینا شود از روانی اشک. (از منتهی الارب). رجوع به قمع شود
آنکه را در بن مژه قرحه دمد یا فسادی در کنج چشم حادث شود یا رنگ گوشت کنج چشم وی سرخ یا برگشتگی پیدا کند و کم بینا شود از روانی اشک. (از منتهی الارب). رجوع به قَمَع شود
آرام کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). آرام گرفتن در جایی. (ناظم الاطباء) ، به یک جای ماندن شتران. (از منتهی الارب). اقامت کردن شتر در جایی. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). رم ء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، زیاده شدن بر صد. رم ء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گمان کردن خبر را و تحقیق نمودن آن. (از منتهی الارب). گمان بردن خبر را و حدس زدن درباره آن. (از اقرب الموارد). رم ء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، تخمین زدن و اندازه کردن چیزی را. رم ء، رسیدن خبر کسی را از روی ظن نه از روی حقیقت. رم ء. (از معجم متن اللغه)
آرام کردن. (از منتهی الارب) (آنندراج). آرام گرفتن در جایی. (ناظم الاطباء) ، به یک جای ماندن شتران. (از منتهی الارب). اقامت کردن شتر در جایی. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). رَم ْء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، زیاده شدن بر صد. رَم ْء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گمان کردن خبر را و تحقیق نمودن آن. (از منتهی الارب). گمان بردن خبر را و حدس زدن درباره آن. (از اقرب الموارد). رَم ْء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، تخمین زدن و اندازه کردن چیزی را. رَم ْء، رسیدن خبر کسی را از روی ظن نه از روی حقیقت. رَم ْء. (از معجم متن اللغه)
سخت سرخ شدن، کشتن کسی را یا برانگیختن کسی را بر قتل، دردباغ انداخته شدن پوست، مردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، فاسد شدن. (از اقرب الموارد). تباه گردیدن پوست. (منتهی الارب)
سخت سرخ شدن، کشتن کسی را یا برانگیختن کسی را بر قتل، دردباغ انداخته شدن پوست، مردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، فاسد شدن. (از اقرب الموارد). تباه گردیدن پوست. (منتهی الارب)
سر برداشتن شتر نزدیک حوض و بازایستادن از آب خوردن یا سر برآوردن بعد از آب خوردن. (منتهی الارب). سر برداشتن شتر از حوض و از آب خوردن بازایستادن در حالی که سیراب بود. (اقرب الموارد)
سر برداشتن شتر نزدیک حوض و بازایستادن از آب خوردن یا سر برآوردن بعد از آب خوردن. (منتهی الارب). سر برداشتن شتر از حوض و از آب خوردن بازایستادن در حالی که سیراب بود. (اقرب الموارد)
بالا بردن سر را و نیاشامیدن آب را، لغتی است در قمح، فرورفتن گاهی و بالا آمدن گاهی دیگر. (اقرب الموارد) ، فروبردن چیزی را در آب چنانکه سر آن گاه در آب رود و گاه از آب برآید. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
بالا بردن سر را و نیاشامیدن آب را، لغتی است در قمح، فرورفتن گاهی و بالا آمدن گاهی دیگر. (اقرب الموارد) ، فروبردن چیزی را در آب چنانکه سر آن گاه در آب رود و گاه از آب برآید. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب)