- قمعوله
- جوانه، برآمدگی روی سر
معنی قمعوله - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کاسه بزرگ
زن مقتول، کشته شده
خوابیدن در نیمروز، خواب نیمروز، خواب
هل. یا قاقله صغار. هل معمولی. یا قاقله کبار. هل سیلانی
پاپیتال پیچک از گیاهان
خواب نیمروز خواب چاشتگاه نیمروزان خفتن، خواب چاشتگاه: امیر محمود چون بدین حال واقف گشت وقت قیلوله به خرگاه آمد و این سخن با نوشتگین خاصه خادم بگفت. توضیح از این عبارت چهار مقاله بر می آید که به معنی خواب بعد از ظهر هم استعمال می شده: پس بدیوان تا نماز پیشین بماندی. و چون بازگشتی بخوان آمدی. جماعتی با او نان بخوردندی. پس به قیلوله مشغول شدی و چون برخاستی نماز بکردی و پیش شاهنشاه شدی و تا نماز دیگر پیش او مفاوضه و محاوره بودی
مجعوله در فارسی: بر ساخته مونث مجعول جمع مجعولات
معلوله در فارسی مونث معلول انگیخته مونث معلول، جمع معلولات. معلولین، جمع معلول در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
معقوله در فارسی مونث معقول: خردیک مونث معقول، جمع معقولات
معموله در فارسی مونث معمول در آغاز واژه (معمول به) به کارمی رفته (قزوینی یاد داشت ها) بنگرید به معمول مونث معمول، جمع معمولات. توضیح: شاید اصل این کلمه در مورد کتب فقهیه فتوائیه اولا استعمال میشد و ابتدا} معمول به {میگفته اند یعنی کتب فتاوی که مابین عموم معمول به است و سپس بحذف جار و مجرور این تعبیر را بر مطلق کتب متداوله استعمال کرده اند (قزوینی. یادداشتها 306- 305: 3)
بازگردیده و عدول کرده شده
مفعوله در فارسی مونث مفعول بنگرید به مفعول مونث مفعول، جمع مفعولات
مقبوله در فارسی مونث مقبول بنگرید به مقبول مونث مقبول
مقاوله و مقاولت در فارسی گفت و شنود، پیوند نامه گفت و شنید کردن با کسی، قول و قرار گذاشتن، گفت و شنید، قرار داد قول نامه: (ختم مقاوله چاه آرتزین (بزمان ناصر الدین شاه)،) (الماثر و الاثار. 114)
مونث مقتول کشته: مادینه مونث مقتول، جمع مقتولات
((مُ وَ لَ یا وِ لِ))
فرهنگ فارسی معین
گفت و شنید کردن با کسی، قول و قرار گذاشتن، گفت و شنید، قرارداد، قول نامه
عهد، پیمان، گفتگو
سپرده شده
جمع بعل شوهران
زمینه، گویه
ستور بار کش
کهن گشتن جامه
سرود خوانی یهودان در جشن (فهر)، ماده شتر شادمان
گفتار، سخن گفته شده، گفته شده
حیوان بارکش، چهارپایی برای حمل بار
معضل، سخت و دشوار و زشت، امر مشکل و دشوار
ابومحمد، عبداﷲ بن عبداﷲ بن یحیی، رجوع به عبداﷲ شود
پلید زبانی، بی باکی
کوه بلند
پلید خشکی کون خشکی (گویش گیلکی)
ترکی ک گروهه
گل انگشتانه از گیاهان
شاخص، ساعت آفتابی