جدول جو
جدول جو

معنی قمرغه - جستجوی لغت در جدول جو

قمرغه
(قَ مُ غَ)
شکارگاه که امراء و سلاطین در احاطۀ کلان آهو و گوزن و غیره میگذارند. (آنندراج) (غیاث اللغات از لغات ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قمره
تصویر قمره
قمارخانه، محلی که در آن قمار بازی می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(قَ رُ غَ / غِ)
دنده. پهلو. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر ذیل کلمه ریگ). ضلع، استخوان پهلو و دنده. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ ری یَ)
مرغی است از جنس فاخته. (منتهی الارب). ضرب من الحمام. (اقرب الموارد). ج، قماری و قمر. (منتهی الارب). و گویند مادۀ آن قمریه است و نر آن ساق حر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قمری شود
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ ری یَ)
حروف قمریه، چهارده حرف است که لام در آنها تلفظ گردد. (اقرب الموارد). رجوع به قمری شود
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ)
خوردن بادام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قمرص الرجل، اکل اللوز. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ رَ غَ)
رودۀ شبیه به کیسه که آن را اعور خوانند. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اعور. معی اعور. (نشؤاللغه ص 92). معی اعور، برای اینکه تیر می اندازند باآن و اعور گویند از آنکه مانند کیسه ای است که سوراخ ندارد. (از اقرب الموارد). رودۀ اعور. (مفاتیح)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
رنگی است مایل بسبزی یا سپیدی یا اندک تیرگی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ماه در شب سوم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ مِ رَ)
شب که در آن قمر باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
قمارخانه:
دستخون است در این قمرۀ خاکی که منم
آه اگر ششدرۀ دور قمر بگشائید.
خاقانی.
، قمار. (غیاث اللغات) ، نام هریک از اطاقهای کشتی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ غَ)
اسم المره است از مصدر مرغ. (از اقرب الموارد). رجوع به مرغ شود، مرغزار بسیارگیاه. (منتهی الارب). روضه یا روضۀ پر گیاه و نبات. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قبرغه
تصویر قبرغه
ترکی پهلو، استخوان پهلو پهلو، استخوان پهلو دنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمریه
تصویر قمریه
مونث قمری: نازو ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمره
تصویر قمره
سبز روشن از رنگ ها مونث قمر شب مهتابی، شترسیراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبرغه
تصویر قبرغه
((قَ رُ یا رِ غَ یا غِ))
قبرقه، پهلو، استخوان پهلو، دنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قمره
تصویر قمره
((قَ رَ یا رِ))
قمارخانه، آخرین بازی نرد است که کسی بر سر خود یا یکی از اعضای خویش بسته باشد، دست خون
فرهنگ فارسی معین