جدول جو
جدول جو

معنی قمرالدین - جستجوی لغت در جدول جو

قمرالدین
(پسرانه)
آنکه در دین چون ماه می درخشد
تصویری از قمرالدین
تصویر قمرالدین
فرهنگ نامهای ایرانی
قمرالدین
(قَ مَ رُدْ دی)
شکرپاره در اصطلاح اهل اصفهان. (ابن بطوطه) : و بها (به اصفهان) الفواکه الکثیره و منها المشمش الذی لا نظیر له یسمونه بقمرالدین. (ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
قمرالدین
لواشک زردآلو
تصویری از قمرالدین
تصویر قمرالدین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیرالدین
تصویر خیرالدین
(پسرانه)
آنکه در دین بهترین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حمدالدین
تصویر حمدالدین
(پسرانه)
مرکب از حمد (سپاس، ستایش) + دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نورالدین
تصویر نورالدین
(پسرانه)
روشنایی و فروغ دین، نام شاعر و نویسنده نامدار قرن نهم، عبدالرحمن جامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نصرالدین
تصویر نصرالدین
(پسرانه)
یاری دادن به دین، از شخصیتهای افسانه ای
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بدرالدین
تصویر بدرالدین
(پسرانه)
ماه دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صدرالدین
تصویر صدرالدین
(پسرانه)
دارای برتری دین، مقدم و پیشوای دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخرالدین
تصویر فخرالدین
(پسرانه)
سبب سربلندی و افتخار دین، نام شاعر و داستانسرای ایرانی قرن پنجم، فخرالدین اسعد گرگانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(قَ رُلْ عَبْ با)
از قصرهای حیره است، و آن را یحیی بن خالد در باب الشماسیه بنا کرد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ رُدْ دی)
یکی از سرداران مغولستان. الیاس خواجه خان درجته به سال 765 ق. بدست وی به قتل رسید. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 92، 424- 426)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ رُدْ دی نِ کِ)
حاکم ولایت بیه هندوستان در زمان سلطان جلال الدین و چنگیز. یکی از امرای سلطان بر او مستولی شده و قلعۀ بیه را که از حصنهای محکم بود مستخلص گردانید. (تاریخ جهانگشای ج 1 ص 112)
لغت نامه دهخدا
(رُدْ دی)
محمود بن زنگی بن آق سنقر، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به الملک العادل. اولین از اتابکان شام است و از 541 تا 569 هجری قمری حکم راند. رجوع به محمد بن زنگی و نیز رجوع به تاریخ الخلفا ص 291 و کامل ابن اثیر ج 11 ص 55 و 180 و نقود ص 59 و حبیب السیر ج 1 ص 394 و 405 شود
ارسلان شاه اول، ملقب به نورالدین. ششمین از اتابکان موصل است و از 589 تا 607 هجری قمری حکم رانده است. (یادداشت مؤلف). و نیز رجوع به الکامل ابن اثیر ج 12 ص 132 و فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپه سالار ج 2 ص 526 شود
عبدالقادر، ملقب به نورالدین و معروف به حکیم. از اعاظم فقها و مشایخ فارس در قرن هفتم هجری است و به سال 698 هجری قمری در شیراز درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 394 شود
محمد، فرزند سیدشریف جرجانی، متخلص به نور، از شاعران قرن نهم هجری است و به سال 838 هجری قمری درگذشته، (از فرهنگ سخنوران ص 618 از نسخۀ خطی ریاض الجنه ص 618)
عمر بن علی الرسولی. سرسلسلۀ رسولیان یمن است. به سال 625 هجری قمری پس از مرگ مسعود ایوبی وی در یمن دعوی استقلال کرد. رجوع به ائمۀ رسولی و رسولیان یمن شود
ارسلان شاه ثانی. هشتمین از اتابکان موصل است و از615 تا 616 هجری قمری فرمانروائی کرده است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به الکامل ابن اثیر ج 12 ص 135 شود
علی بن عبدالله سفطی مصری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و معروف به وراق و ابوالحسن وراق. رجوع به ابوالحسن وراق و نیز رجوع به علی وراق شود
علی بن یوسف (صلاح الدین...) بن ایوب ایوبی، ملقب به نورالدین و مشهور به الملک الافضل. رجوع به علی ایوبی و نیز افضل (ملک...) شود
علی بن صلاح الدین یوسف ایوبی، ملقب به الملک الافضل و معروف به نورالدین افضل. رجوع به علی ایوبی و نیز رجوع به نورالدین افضل شود
علی بن عبدالله بن احمد بن علی سمهودی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به ابوالحسن و نیز رجوع به علی سمهودی شود
علی بن عبدالله بن الجبار شاذلی ضریر، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به شاذلی و نیز رجوع به علی بن عبدالله شود
علی بن محمد بن غانم مقدسی، ملقب به نورالدین و مشهور به ابن غانم مقدسی. رجوع به ابن غانم و نیز رجوع به علی بن محمد... شود
علی بن محمد بن علی قرشی بسطی اندلسی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به قلصادی. رجوع به علی قلصادی شود
علی بن ظاهر وتری حسنی مدنی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی مدنی و نیز رجوع به علی بن ظاهر شود
علی بن محمد بن محمد بن محمد بن خلف بن جبریل منوفی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی منوفی شود
علی بن عبدالله بن علی نطوبسی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به سنهوری. رجوع به علی سنهوری شود
علی بن جزار مصری حنفی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی بن جزار و نیز رجوع به علی مصری شود
علی بن حسین بن ابی الحسن موسوی بحرانی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی بن حسین و نیز رجوع به علی بحرانی شود
علی بن محمد بن احمد، ملقب به نورالدین و مشهور به ابن صباغ. رجوع به علی بن محمد و نیز رجوع به ابن صباغ شود
علی بن ابی بکر بن خلیفۀ همدانی حسینی یمانی، ملقب به نورالدین و معروف به ابن ازرق. رجوع به علی ازرق شود
علی بن ظهیربن شهاب مصری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به ابن کفتی. رجوع به علی مصری شود
علی بن محمد بن احمد بن یوسف طبناوی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی طبناوی و نیز رجوع به علی بن محمد شود
علی بن عبدالرحمن بن محمد بن اسماعیل قاهری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی قاهری شود
علی بن محمد اشمونی، مکنی به ابوالحسن و مقلب به نورالدین. رجوع به اشمونی و نیز رجوع به علی اشمونی شود
علی بن محمد بن عبدالرحمان اجهوری مصری، مکنی به ابوالارشاد و ملقب به نورالدین. رجوع به علی اجهوری شود
لغت نامه دهخدا
(رُدْ دی)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، در 66 هزارگزی شمال غربی مشهد و بر کنار راه مشهد به قوچان در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و چغندر، شغل مردمش زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(صَ رُدْ دی)
تبریزی بن محمدرضا نایب الصدر. او راست: کتاب لغتی که به سال 1225 هجری قمری برای عباس میرزا نایب السلطنه بنام فرهنگ عباسی تألیف کرده است. رجوع به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار و رجوع به دانشمندان آذربایجان شود
شیخ صدرالدین، ابن شیخ صفی الدین. پدر وی هنگام ارتحال منصب ارشاد بوی عنایت فرمود و صاحب حبیب السیر در کرامت و مقام او داستانها آورده است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 صص 420- 423 شود
لغت نامه دهخدا
(خَرُدْ دی)
ابن احمد بن علی علیمی فاروق رملی حنفی ملقب به علامه متوفی بسال 1089 هجری قمری او راست: فتاوی الخیریه. و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 301 شود
لغت نامه دهخدا
(فَ رُدْ دی)
دهراجی. خاندان او به فضایل در خراسان مثل بوده اند. از خیالات اوست:
مهترانی که در جهان هستند
همه از جام بخل سرمستند
پای احسان خویش نگشادند
دست امکان ما فروبستند.
(از مجمع الفصحاء ج 1 ص 374)
سلمانی. نام این شخص در شرح جنگ شاه شیخ ابواسحاق و امیر یاغی باستی چوپانی، در شمار اکابر شیراز و همراهان ابواسحاق آمده است. رجوع به تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ص 56 شود
پیرک. وزیر شاه محمود اینجو بود و به دست غیاث الدین کیخسرو برادر شاه مسعود در سال 738 هجری قمری در فارس به قتل رسید. رجوع به تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ص 34 شود
اخلاطی (یا فخر اخلاطی). یکی از کسانی است که درتأسیس زیج خانی، در زمان هلاکو، با خواجه نصیر طوسی همکاری داشته است. رجوع به تاریخ گزیده ص 581 شود
کرمانی، نامش ملک مسعود بن بهمن بود. روزگاری در کرمان سلطنت و حکمرانی داشته. امیری فاضل و صاحب نظم عربی و فارسی بوده است. (مجمع الفصحاء ج 1 ص 41)
محمد بن علامه الحلی. نزد پدرش به فخرالدین و در موارد و مراصد دیگر به فخرالمحققین ملقب است. (از روضات الجنات ص 614). رجوع به فخرالمحققین شود
حروفی، خواجه فخرالدین. یکی ازکسانی است که در جاویدان کبیر نام ایشان برده شده واز پیروان فرقۀ حروفی است. رجوع به حروفیان شود
مراغی. یکی از کسانی است که در ساختن رصدخانه مراغه با خواجه نصیر طوسی همکاری کرده است. رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 160 شود
قلانسی. ازحکما و فضلای زمان خود بوده، صاحب تألیف و تصنیف است و گاهی شعری هم گفته. (از مجمعالفصحاء ج 1 ص 377)
لغت نامه دهخدا
(خَ رُدْ دی)
بتلیسی. از اوست: شرح ایساغوجی ابهری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ رُدْ دی)
دهی است جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 4 هزارگزی جنوب ورزقان و 4 هزارگزی ارابه رو تبریز به اهر این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 477 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی گلیم بافی وراه ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ رُدْ دی)
لؤلؤ فرمانروای مستقل و از اتابکان موصل بود. بعد از ناصرالدین محمودی، وی در امارت استقلال یافت. بدرالدین لؤلؤ پنجاه سال سلطنت کرد و بسال 657 یا 659 هجری قمری درگذشت. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 و جهانگشای جوینی ج 1 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
مؤلف فرهنگ زفان گویا و جهان پویا مشهور به هفت بخشی است. این فرهنگ از جملۀ مآخذ فرهنگ جهانگیری بوده است. (از فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 213)
حسن بن علی بن محمد العوضی البدری. از مردم دمشق و شاعر و دانشمند بود. دیوان شعر و تألیفات و رسائلی در فنون مختلف دارد. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 234)
امیر قوامی رازی. از شاعران دورۀ سلجوقیان است. رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 236 و فرهنگ سخنوران و قوامی رازی شود
آق سنقر. ششمین تن از شاهان ارمنیه بود و تا سال 589 هجری قمری حکومت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 152)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ رُدْ دی)
از سران اوزبکها بود که با امیر تیمور گورگان از در مخالفت درآمده و جنگید (به سال 792 هجری قمری) . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 441، 445 شود
لغت نامه دهخدا