جدول جو
جدول جو

معنی قمد - جستجوی لغت در جدول جو

قمد
(رَص ص)
سرباز زدن و بازایستادن از کاری، بر نیکی یا بدی پاییدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قمد
(قُ مُ)
درشت اندام یا سطبر. (منتهی الارب). قوی سخت. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
قمد
راندن دورکردن، سرباز زدن، پایداری درباور درشت اندام: مرد، گردن کلفت: مرد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صمد
تصویر صمد
(پسرانه)
بی نیاز، غنی، مهتر، از نامهای خداوند، از اسماء حسنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قمر
تصویر قمر
(دخترانه)
ماه، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قدم
تصویر قدم
اندازۀ پا از سر انگشت تا پاشنه، گام، کار، عمل
قدم افشردن: پا فشردن، پافشاری کردن
قدم برداشتن: حرکت کردن، راه افتادن، قدم برگرفتن
قدم برگرفتن: حرکت کردن، راه افتادن
قدم بریدن: ترک آمد و شد کردن، پا بریدن
قدم زدن: راه رفتن و گردش کردن
قدم گذاردن: کنایه از راه رفتن و پا گذاشتن در جایی، قدم نهادن
قدم گشادن: کنایه از راه رفتن
قدم نهادن: کنایه از راه رفتن و پا گذاشتن در جایی
قدم گذاشتن: کنایه از راه رفتن و پا گذاشتن در جایی، قدم نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمل
تصویر قمل
شپش، حشره ای ریز با زندگی انگل وار که معمولاً از خون پستانداران تغذیه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمر
تصویر قمر
اجرام سماوی که بر گرد سیارات می گردند، ماه، پنجاه و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۵ آیه، اقتربت، کنایه از زن زیبا
قمر مصنوعی: ماهواره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمد
تصویر آمد
اقبال، میمنت، فرخندگی، کنایه از حاصل، بن ماضی آمدن،
پسوند متصل به واژه به معنای آمده مثلاً پیامد، پیشامد، سرآمد، درآمد، پسوند متصل به واژه به معنای آمدن مثلاً خوشامد
آمد و رفت: آمدن و رفتن، ایاب و ذهاب، مراوده، دید و بازدید
آمد و شد: آمدن و رفتن، ایاب و ذهاب، مراوده، دید و بازدید، آمد و رفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدم
تصویر قدم
سابقه در امری، دیرینگی، مقابل حدوث، در فلسفه وجود چیزی در جهان ازل و بدون وابستگی به چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امد
تصویر امد
غایت و نهایت و آخر چیزی، اجل، خشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصد
تصویر قصد
آهنگ، عزم، منظور، مقصود، سوءنیت
قصد داشتن: عزم و آهنگ داشتن
قصد قربت: آهنگ کاری نیکو کردن با نیت تقرب به خدا
قصد کردن: آهنگ کردن، عزم کردن، برای مثال کجا گویم که با این درد جانسوز / طبیبم قصد جان ناتوان کرد (حافظ - ۲۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قند
تصویر قند
ماده ای جامد، سفید و شیرین، که از چغندر قند یا نیشکر تهیه می شود، در پزشکی کنایه از مرض قند، کنایه از بوسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمد
تصویر عمد
قصد کردن، آهنگ کاری کردن، ویژگی عملی که با قصد و نیت انجام شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمد
تصویر شمد
پارچۀ نازک سفیدی که هنگام خواب روی خود می اندازند
فرهنگ فارسی عمید
(قُ مُدْ دا نی یَ)
درازگردن یا درازگردن سطبر یا دراز مطلقاً. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قمد شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
درازگردن سطبر. (اقرب الموارد). مؤنث اقمد. (منتهی الارب). رجوع به قمد شود
لغت نامه دهخدا
(قُ مُدْ دَ)
درازگردن یا دراز و سطبر گردن یا دراز مطلقاً. (اقرب الموارد). سطبرگردن و قوی و استوارخلقت. (منتهی الارب). رجوع به قمد شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
درازقامت. (منتهی الارب). طویل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
مرد سطبرگردن. (منتهی الارب). ستبرگردن. (ناظم الاطباء) ، نصاری گویند اقنوم عبارت از ظهورات باری تعالی است و اب و ابن و روح القدس اشاره بدوست و اقنوم سه است اقنوم وجود و اقنوم علم و اقنوم حیات و اینها را نه عین دانند و نه زاید بر ذات. جل جلاله عما یقولون. (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنها از وجود به پدر و از حیوه بروح القدس و از علم بکلمه تعبیر کرده و گویند اقنوم کلمه در حضرت عیسی با وجود او یکی شده و در ذات او علیه السلام حلول یافته است. (کشاف اصطلاحات الفنون از تفسیر کبیر) :
سه اقنوم و سه قرقف را ببرهان
بگویم مختصر شرح موفّی ̍.
خاقانی (از شرفنامۀ منیری).
- اقنوم ثلاثه، کنایه از اب و ابن و روح القدس است و هم کنایه از نبات و جماد و حیوان است که موالید ثلاثه گویند. (انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
درشت اندام یا سطبر. (منتهی الارب). رجوع به قمدّ شود
لغت نامه دهخدا
درشت اندام: مرد، گردن کلفت: مرد مونث قمد: درشت اندام: زن، گردن کلفت: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمدر
تصویر قمدر
بلند بالا
فرهنگ لغت هوشیار
بقلم آوردن محسوب کردن محسوب داشتن: شوپنهاور همه قوای باطنی را انواعی از اراده قلمداد کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمد
تصویر سمد
همیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمد
تصویر شمد
پارچه نازکی از کتان که در وقت خوابیدن بر روی کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمد
تصویر خمد
فروکش، بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمد
تصویر حمد
ستایش و شکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمد
تصویر جمد
یخ، برف یخ، برف
فرهنگ لغت هوشیار
از سرما مردن، از میان بردن چشم آماه از بیماری ها چشم آماسیده، آب بدمزه، آب شور، چرکین: جامه، جمع رمداء، شترمرغان درد چشم، ورمی که در طبقه ملتحمه پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
آمدن ایاب: رفت و آمد مقابل رفت ذهاب، بازگشت، اقبال روی آوردن بخت خجستگی مقابل نیامد. یا آمد کار. خجستگی یمن میمنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصد
تصویر قصد
خواست، آهنگ، انگیزه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قمر
تصویر قمر
ماه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قند
تصویر قند
کند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حمد
تصویر حمد
ستایش
فرهنگ واژه فارسی سره