- قمحدوه
- استخوانی است فرد که در وسط و پشت سر واقع است و شکل آن مانند صدف است. سطح قدامی آن گود و دو طرف آن چهار فرورفتگی است: دو در بالا برای قسمتهای پشت سری مغز به نام فرورفتگیهای دماغی و دو در پایین بنام فرو رفتگی های مخچه یی. خط عرضیی که این استخوان را دو قسمت می کند موسوم به شیار جیب طرفی است و قسمت فوقانی خط طولی را شیار جیب طولی گویند. در پایین این استخوان سوراخ فراخی دیده می شود به نام استخوان پشت سری که از که چیزیعده ای وق، (در اصطلاح تیر اندازان قدیم) نوعی از کشیدن کمان: تا پنجه به قلاب زدی سوی کمان از زور تو خم گرفت ابروی کمان، مجموع سه یا چهار نوت کوچک است که قبل از نوت اصلی قرار می گیرد و به وسیله علامت مخصوصی شبیه قلاب نشان داده می شود. اگر این علامت از پایین شروع شود از نوت اصلی تحتانی شروع می گردد و اگر علامت بر عکس باشد یعنی از بالا شروع شود از نوت فوقانی آغاز می شود. امروزه بیشتر علامت قسم اول معمول است و نوازندگان در موقع عمل مطابق میل خود آن را اجرا می کنند. علامت فوق اگر بین دو نوت مختلف واقع شود از چهار نوت تشکیل میشود ولی اگگر بین دو نوت همصدا واقع شود فقط از سه نوت تشکیل می گردد. بنابراین اگر بین دو نوت سل گذارده شود نوت های لا و سل و فا بین دو نوت اصلی اضافه می شود و اگر بین دو نوت مثلا سل و لا نهاده شود نوتهای لا و سی و دو و سی میان سل و لا اضافه می شود. وقتی یکی از نوتهای تحتانی یا فوقانی نوت اصلی باید علامت تغییر دهنده داشته باشد اگر مقصود نوت تحتانی است علامت تغییر دهنده را زیر قلاب می گذارند و اگر فوقانی است در بالای آن قرار می دهند و در صورتی که نوت تحتانی و نوت فوقانی هر دو باید تغییر کند علامت تغییر دهنده در بالا و پایین قلاب واقع می گردد (از نظری بموسیقی)، سوزنی است با سر قلاب مانند جهت بافتن و دوختن رویه کفش
معنی قمحدوه - جستجوی لغت در جدول جو
- قمحدوه ((قَ مَ دُ وَ یا وِ))
- استخوانی است فرد که در وسط و پشت سر واقع است و شکل آن مانند صدف است، سطح قدامی آن گود و در دو طرف آن چهار فرورفتگی است
- قمحدوه
- استخوان پس سر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پشت سری استخوان پس سر
گستره، تنگنا، چارچوب
محدوده در فارسی مونث محدود: دیوار بند ساماندار مرزین مونث محدود جمع محدودات
قسمتی که با نشانه ها و علائم از بخش های دیگر متمایز شده باشد، کنایه از چیزی که حدوحدود مشخص دارد
اندک، کران مند، کرانه پذیر
چیزی که حدونهایت داشته باشد، آنچه برای آن حدومرز تعیین شده باشد، کوچک، مختصر، ویژگی کسی که آزادی ندارد، در علوم ادبی ویژگی قصیده ای که نسیب ندارد
از ریشه بابلی گندم خودروی
اندازه کرده، متناهی، حد گذارده شده، آنچه برای آن حد و مرز تعیین شده باشد، محروم
غلتک
مونث محدث جمع محدثات. یا اقوال محدثه (شرع و کلام)، همه اقوالی که راجع بمرتکب معاصی کبیره حادث شده و آن چنان بود که مرجئه ایشانرا مومن و ازارقه و برخی دیگر کافر میدانستند و حسن بصری منافق میشمرد. و اصل بن عطا همه این مرتب را انکار کرده و عقیده مشهور خود را آورده. مونث محدث جمع محدثات. مونث محدث جمع محدثات
مونث محدب
بیخود سر گشته
تازه، نو
Closeminded, Finite, Limited, Limitedly, Restrained, Sparing, Inhibited
mente fechada, finito, inibido, limitado, limitadamente, contido, frugal
engstirnig, endlich, gehemmt, begrenzt, zurückhaltend, sparsam
ograniczony umysłowo, skończony, zahamowany, ograniczony, ograniczenie, powściągliwy, oszczędny
ограниченный , конечный , подавленный , ограниченно , сдержанный , экономный
обмежений , скінченний , обмежено , стриманий , ощадливий
gesloten van geest, eindig, belemmerd, beperkt, terughoudend, zuinig
de mente cerrada, finito, inhibido, limitado, limitadamente, contenido, frugal
étroit d'esprit, fini, inhibé, limité, de manière limitée, retenu, parcimonieux
di mentalità chiusa, finito, inibito, limitato, limitatamente, contenuto, parsimonioso
संकीर्ण विचार , सीमित , अवरुद्ध , सीमित रूप से , प्रतिबंधित , मितव्ययी
sempit pikiran, terbatas, terhalang, secara terbatas, terkontrol, hemat
사고가 좁은 , 유한한 , 억제된 , 제한된 , 제한적으로 , 억제된 , 절약적인
צר מחשבתית , סופי , מנותק , מוגבל , באופן מוגבל , מרוסן , חסכוני
思想狭隘的 , 有限的 , 抑制的 , 有限地 , 克制的 , 节约的
思考が狭い , 有限の , 抑制された , 限られた , 制限的に , 控えめな , 節約的
dar kafalı, sınırlı, engellenmiş, sınırlı bir şekilde, tutumlu