جدول جو
جدول جو

معنی قمحاه - جستجوی لغت در جدول جو

قمحاه(قِ)
سر نره. قمحی ̍. (منتهی الارب). رجوع به قمحی ̍ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قمحه
تصویر قمحه
زعفران، گیاهی علفی، پایا و از خانوادۀ زنبق که گل های بنفش دارد، پرچم معطر و خشک شده و قرمز رنگ گل این گیاه که برای معطر و رنگ کردن غذاها به کار می رود و مصرف دارویی نیز دارد، جساد
فرهنگ فارسی عمید
(قِ نَ)
مابین پس سر و گویک پس سر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قاموس)
لغت نامه دهخدا
(قُمْ مُ / قُمْ مَ)
ورس که گیاهی است زردرنگ، سپیچه که بر روی می و مانند آن نشیند، زعفران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
لته پاره ای که بدان منی و جز آن پاک کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کهنه ای که بدان وسخ و پلیدی بزدایند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ حَ)
زعفران، سپیچه که بر شراب افتد، ورس. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قمحان شود، مقدار یک دهان از پست وجز آن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). یک کف از داروها که در آب کنند و فرق آن با سفوف آن است که سفوف داروی بی آب و خشک باشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قَ حَ)
حبه قمح. (از اقرب الموارد) ، دوایی است که آن را قصب الزریره خوانند. (برهان) (آنندراج). رجوع به قصب الزریره شود، مهذب الاسماء قمحه را بمعنی آنچه با دهن پرکنند ای بتکن، آورد، و برهان بتکن را سرباز زدن و میل به طعام نکردن معنی کند و این دو با هم سازگار نیستند
لغت نامه دهخدا
تصویری از قمحیه
تصویر قمحیه
از ریشه بابلی گندم خودروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمحان
تصویر قمحان
اسپرک (ورس) از گیاهان، سپیچه که بر روی مینشیند، کرکم (زعفران)
فرهنگ لغت هوشیار