جدول جو
جدول جو

معنی قلیس - جستجوی لغت در جدول جو

قلیس
(قُ لَ)
مصغر قلس و آن طنابی است از برگ خرما و خوص آن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
قلیس
(قُ لَ عَ)
کنیسه ای است که آن را ابرهه بن صباح مالک یمن در دروازۀ صنعاءبناکرد. در معجم البلدان آمده: چون ابرهه به حکومت یمن رسید در صنعاء شهری ساخت که مردم بهتر از آن را ندیدند و آن را با طلا و نقره و شیشه و کاشی و رنگهای گوناگون و انواع جواهرات بیاراست و در آن بت هائی گذارد که سرهائی چون سر آدمیان داشتند و آنها را با رنگهای مختلف رنگ آمیزی کرد و در بیرون گنبد برنسنی. (روپوشی) افکند و در روزهای جشن این روپوش را برمیگرفت و سنگهای مرمر رنگ آمیزی شده میدرخشیدند آنگونه که چشمها را خیره میساختند، عبدالملک بن هشام و مردم مغرب آن را قلیس به فتح قاف و کسر لام روایت کنند ابرهه در ساختن این بنای عظیم مردم یمن را به بیگاری واداشت. وسایل و ابزار این کنیسه از قبیل سنگهای مرمر و سنگهای زرکوب را از قصر بلقیس آوردند که در چند فرسنگی آن قرار داشت. در این بتکده صلیبهائی از طلا و نقره و منبرهائی از عاج و آبنوس نصب گردید. چون ابرهه از میان رفت و کشور حبشه قدرت و عظمت خود را از دست دادو پیرامون این کنیسه ویران و غیر مسکون گردید درندگان و مارها بدان روی آوردند و مردم گمان میبردند که هرکس بخواهد چیزی از اموال آن را بردارد دچار آزار وشکنجۀ پریان خواهد گردید از اینرو همه جواهرات و اموال گرانبهایش تا زمان ابوالعباس سفاح باقی ماند وچون وی از آن آگاه گشت دایی خود ربیع بن زیاد را که از طرف وی حاکم یمن بود با تنی چند از مردان دوراندیش و چالاک بسوی این کنشت گسیل داشت که اشیاء گرانبهای آن را بچنگ آورند و بنا را ویران سازند. ابرهه با ساختن این بنای عجیب میخواست مردم را از کعبه بسوی آن منصرف سازد و در این زمینه به نجاشی نامه نوشته بود. چون این خبر به عربان رسید یکی از افراد طایفۀ بنی فقیم خشمناک شد و به آن بتکده راه یافت و گوشه و کنار و دیوارهای آن را با مدفوع خود آلوده ساخت و سپس به وطن بازگشت. ابرهه چون از این واقعه خبر شد سوگندیاد کرد که تجهیز لشکر کند و کعبه را ویران سازد. داستان فیل که در قرآن سوره ای به نام آن نازل شده درباره همین لشکرکشی ابرهه و شکست اوست. (از معجم البلدان). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 277 شود
لغت نامه دهخدا
قلیس
زفت: مرد
تصویری از قلیس
تصویر قلیس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قدیس
تصویر قدیس
(پسرانه)
مؤمن، پرهیزکار و پاکدامن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آلیس
تصویر آلیس
(دخترانه)
بانوی نجیب زاده، دختر اصیل، خانم با اصل و نسب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قلیب
تصویر قلیب
چاه، گودال استوانه ای شکلی که برای رسیدن به آب و نفت یا ریختن فاضلاب در زمین حفر می کنند، بئر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قدیس
تصویر قدیس
پاک و منزه، بسیار پارسا و مؤمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلیه
تصویر قلیه
غذایی که از گوشت، میگو و ماهی یا چیزهای دیگر تهیه می شود، پاره و تکه گوشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلیس
تصویر جلیس
هم نشین، هم نشست، هم زانو، همدم
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَهَْ هَُ)
دف زدن و سرود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دف زدن و خوشخوانی کردن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، استقبال کردن ملوک و ولاه را به انواع لهو و لعب بوقت قدوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، نهادن مرد هر دو دست خود بر سینه و فروتنی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قلنسوه پوشانیدن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام شهری است آبادکردۀ ذوالقرنین و به این معنی بتقدیم لام برقاف بنظر آمده که سلقیس باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلیف
تصویر قلیف
خم خرما، خم بازشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیص
تصویر قلیص
بسیار، آب بالا آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیت
تصویر قلیت
مرد کم گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلید
تصویر قلید
تابیده تاب داده شده ریسمان از برگ خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیچ
تصویر قلیچ
شمشیر. ترکی شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیج
تصویر قلیج
ترکی شمشیر شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیه
تصویر قلیه
گوشتی که در روغن میان دیگ بریان کرده نانخورش سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیپ
تصویر قلیپ
چمن از گیاهان چمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیب
تصویر قلیب
چاه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
از قلی تازی: بلخج زاگ سیاه ریلو شغار شخار اشخار. یا جوهر قلیا. سود سوز آور را گویند که در تداول به نام سود محرق نیز مشهور است و امروزه فقط به نام سود اطلاق می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیل
تصویر قلیل
کم و اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاس
تصویر قلاس
دستادوز، دریای پرکف (دستا قلنسووه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسیس
تصویر قسیس
کشیش، مهتر ترسایان و دانشمند آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیس
تصویر قدیس
پاک و منزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیس
تصویر قبیس
سگ گشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلیس
تصویر طلیس
کور، زندانی
فرهنگ لغت هوشیار
روان این واژه را آنندراج از غیاث اللغات برگرفته معین با بهره گیری از خیام پور در فرهنگ فارسی می نویسد: (از منابعی که در دست است تنها در معیار اللغه دیده می شود) فرهنگ عربی به فارسی لاروی نیز واژه سلیس را نیاورده است فرانسوی شن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیس
تصویر پلیس
لفظ فرانسوی به معنای پاسبان اداره شهربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیس
تصویر خلیس
مردی که موهای سرش سیاه و سفید باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیس
تصویر الیس
دلیر، بی رگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلیس
تصویر جلیس
همنشین، مجالس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلیس
تصویر تقلیس
دف زدن، خوشخوانی، پیشباز از کسی با خواندن و پایکوبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلوس
تصویر قلوس
جمع قلس، ریسمان های ستبر، ریسمان های کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیس
تصویر پلیس
پاسبان، شهربانی، شهربان
فرهنگ واژه فارسی سره