- قلچماق
- مرد پرزور و قوی پنجه
معنی قلچماق - جستجوی لغت در جدول جو
- قلچماق
- ترکی الش (گویش گیلکی) زورگو، زنباره، گردن کلفت گردن کلفتی زورگویی پرزور قوی نیرومند، زورگو
- قلچماق ((قُ چُ))
- نیرومند، قوی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پرزوری قوت نیرومندی، زورگویی
قطعه ای از پولاد که لشکریان بر ساعد می بستند، ساعدبند
ترکی دستوانه دستانه آهنی دستکش و آرنج بند آهنی که در جنگ پوشند دستانه آهنی که لشرکیان در قدیم داشتند: ز قلچاق چیزی دگر نیست به که ساعد ازو یافت دست زره بمعنی بود گر چه دست یلان بصورت بود لیک چون ناودان
ترکی چنگل نشپیل چنگلی فلزی و نوک تیز که بر سر دام ماهی نصب کنند
درگیری ستیزه
بی مصرف بیکار
قلنبک بنگرید به قلنبک درختی است از تیره شمعدانیها از دسته ترشکها که از گیاهان بومی هندوستان است. برگهایش متناوب و گلهایش به شکل خوشه های انتهایی است. میوه اش خوراکی و تصفیه کننده خون است. چوبش دارای اسانسی خوشبوی و معطر است و به همین علت آن را به نام عود به بازار عرضه می کنند قلنبق قلنباق درخت قرنبل درخت قرنبول آلوی پنج پر درخت ابن الرشد شجر ابن الرشد
چنگکی فلزی و نوک تیز که بر سر دام ماهی نصب کنند
پارسی تازی گشته گلماغ پی کمان
یاوه، هرزه
یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
آن قسمت از زین اسب که از چوب ساخته می شود، چوب بندی زین اسب
آنچه که در ورود آن به کشور و یا معامله آن از طرف دولت ممنوع است، ممنوع المعامله، کار پنهانی
ترکی نام دشتی است در ترکستان، بیباک
ترکی چنگل نشپیل ترکی ک نشبیل شست ماهیگیرباشد ای ماهی سیمین وبه مه برزده نشبیل دیری است به باغ اندربرزرین قندیل
قلنبک بنگرید به قلنبک قلنبک
ترکی هرزه، یاوه، یاوه گوی هرزه بیهوده یاوه نامعقول
یونانی تازی گشته زنبک زرد گونه ای زنبق که آن را زنبق زرد نیز گویند
ترکی چوب زین بخشی از زین اسب که از چوب سازند چوب زین
ترکی در ترکی به کلاهی گفته می شود که پشم آن باز نشده باشد: وستول (گویش گیلکی) خودک در خودرو قالپاق بنگرید به قالپاق کلاهی دراز و نوکدار که در ترکستان با پارچه سپید چکن دوزی می کردند و یا با ابریشم رنگارنگ می ساختند
از مردم قفچا هر یک از افراد قوم قفچاق (قبچاق) قفچاقی: از تو بیدل دوستانت همچو قفچاقان ز خان. (سنائی. مصف. 315)
سرشیر
خرید و فروش اجناس به طور غیرقانونی
خرید و فروش کالاهایی که معاملۀ آن ها در انحصار دولت یا ممنوع است، وارد کردن یا صادر کردن کالاهایی که ورود و صدور آن ها ممنوع است، ویژگی کالایی که معاملۀ آن ممنوع باشد
قالپاق، صفحۀ فلزی گرد که در چرخ اتومبیل بر روی پیچ و مهره های چرخ نصب می کنند، کلاه پوستی
خامه، سرشیر
گرز آهنین شش پره را گویند، عمود آهنین
چوب دستی بزرگ و کلفت
گرز شش پر، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه
گرز شش پر، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه
با قدرت، توانا، چاق و فربه، زور دار