جدول جو
جدول جو

معنی قلنسه - جستجوی لغت در جدول جو

قلنسه
(رَ شَءْ)
پوشانیدن کلاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قلنسه فتقلنس، البسه القلنسوه. (اقرب الموارد). قلساه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قلساه شود، پوشانیدن و پنهان کردن. (اقرب الموارد). قلنس الشی ٔ غطاه و ستره. (اقرب الموارد) ، نهادن دستها بر سینه و برخاستن چون متذلل. قلنس الرجل، وضع یدیه فی صدره و قام کالمتذلل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قلنسه
(قَ لَ سَ)
کلاه. (مهذب الاسماء). و ظاهراً این مخفف قلنسوه است. (غیاث اللغات از فردوس اللغات)
لغت نامه دهخدا
قلنسه
دستانهادن، پوشاندن پنهان کردن کاهیده قلنسیه دستا
تصویری از قلنسه
تصویر قلنسه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلنسوه
تصویر قلنسوه
نوعی کلاه دراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلنبه
تصویر قلنبه
قلمبه، دور از فهم، دشوار مثلاً حرف های قلمبه، برجسته و برآمده، زیاد مثلاً پول قلمبه
فرهنگ فارسی عمید
(رَ رَ تَ)
چشم باز نوشکار را دوخته در کریز نشاندن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند: قرنس البازی، کذا قرنس، اذا کرز و خطیت عیناه. (منتهی الارب) ، گریختن و از جنگ برگردیدن خروس. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قُ لُمْ بَ / بِ)
درشت. ناهنجار. نتراشیده و نخراشیده. قلمبه.
- قلنبه سلمبه، غلنبه سلنبه: کلمات قلنبه سلمبه.
- قلنبه گو، غلنبه گو. آنکه کلمات درشت و نامأنوس بکار برد.
- قلنبه گویی، غلنبه گویی. عمل قلنبه گو.
رجوع به غلمبه و غلنبه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ سُ وَ)
کلاه دراز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دژی است نزدیک رمله در سرزمین فلسطین. در این قلعه عاصم بن ابی بکر بن عبدالعزیز بن مروان و عمرو بن ابی بکر و عبدالملک وابان و مسلمه فرزندان عاصم و گروهی دیگر کشته شدند. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ سی ی)
کلاهدوز. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ یَ)
قلنسوه، یعنی کلاه دراز. (منتهی الارب). رجوع به قلنسوه شود
لغت نامه دهخدا
(قُ لَ نِ سَ)
مصغر قلنسوه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ سِن)
قلنسوه است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اصل آن قلنسوه است که واو را حذف کرده اند زیرا در عربی اسمی نیست که آخر آن حرف علهو ماقبل آن ضمه باشد از اینرو آخر آن را باء ماقبل مکسور قرار دادند و چون قاض گردید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلنبه
تصویر قلنبه
نتراشیده و نخراشیده، درشت، ناهنجار
فرهنگ لغت هوشیار
کلاهدراز گونه ای کلاه دستا (عرقچین)، هزارلا در نشخوارگنندگان، ریشه کلاه کلاهک ریشه دربرخی از گیاهان کلاه دراز، جمع قلانس قلانیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانسه
تصویر قانسه
اندرونه مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلنبه
تصویر قلنبه
((قُ لُ بِ))
هر چیز گرد و گلوله مانند که درشت و ناهموار باشد، جملات و عبارات مشکل و پیچیده که کسی برای اظهار فضل بیان می کند، غلمبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلنسوه
تصویر قلنسوه
((قَ لَ سُ وَ یا وِ))
کلاه دراز، جمع قلانس، قلانیس
فرهنگ فارسی معین