جدول جو
جدول جو

معنی قلندرباز - جستجوی لغت در جدول جو

قلندرباز
(پُ لَ / لُو پَ)
زن کم حفاظ. (یادداشت مؤلف). رجوع به قلندر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلندروار
تصویر قلندروار
مانند قلندر، همچون قلندران
فرهنگ فارسی عمید
(قَ لَ دَ ری یا)
تهانوی آرد: قلندریات آن است که شاعر در شعر مخالف عرف و عادت آرد و ترک مبالات کند هرچه از آن احتراز شاید بر آن اقدام کند و اوصاف اهل صلاح عار کند بل ظاهر شریعت رامخالفت از کمال پندارد و موجب ترقی انگارد مانند:
ما عاشقیم و درد بنزدیک ما دواست
دولت همه فقیری و راحت همه بلاست
گر عاشقی ز درد و بلا میکند گریز
مطلوب ما همانست بتانیش در کجاست.
(کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ لَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد، واقع در 12هزارگزی خاور بجنورد به قوچان. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 8 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ بَچْ چَ /چِ)
. آلت تناسل. (آنندراج) :
به قلندربچه پایین تنش دارد میل
طرفه حالی است که بیچاره دلش در کون است.
حکیم شفایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ دِ دُ تُ عَ لَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری فریمان و سر راه عمومی فریمان به تربت جام. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنه 2557 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، بنشن، زعفران، چغندر و شغل اهالی زراعت است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ)
ده کوچکی است از دهستان هنرا بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، واقع در 20هزارگزی جنوب راه مالرو بافت به ساردوئیه. سکنۀ آن 8 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ بَ)
بندباز. حقه باز
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ)
نوعی از پارچۀ ابریشمین، نوعی از چادر یک دیرکی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلند باز
تصویر بلند باز
با گرو عالی قمار بازی میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلندروار
تصویر قلندروار
کلندروار غنلدوار قلندرانه
فرهنگ لغت هوشیار
بچه غلندر، زهارمرد کودکی که فرزند قلندراست، آلت تناسل شرم مرد: بقلندر بچه پایین تنش دارد میل - طرفه حالی است که بیچاره دلش در... است
فرهنگ لغت هوشیار
درویشانه، قلندرانه، لاقیدانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد