جدول جو
جدول جو

معنی قلندرانه - جستجوی لغت در جدول جو

قلندرانه
به روش قلندران مانند قلندران
تصویری از قلندرانه
تصویر قلندرانه
فرهنگ فارسی عمید
قلندرانه
(قَ لَ دَ نَ / نِ)
باحال، باسمت، با چگونگی قلندری
لغت نامه دهخدا
قلندرانه
غلندرانه کلندرانه همچون قلندران مانند قلندران: قلندرانه زندگی می کند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قندران
تصویر قندران
سقز، مادۀ صمغی چسبناک که از تنۀ درخت بنه گرفته می شود و از آن اسانسی به دست می آید که از مخلوط آن با موم لاک درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(قَ لَ دَ)
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان، واقع در 10000گزی خاوری کردکوی و 3000گزی جنوب شوسۀ گرگان به کردکوی. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 200 تن است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان، شال و کرباس بافی است. آب آن از قنات است و محصول آن برنج، غلات و توتون سیگار است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 168 شود
لغت نامه دهخدا
قندرون. بعجمی و ترکی و اصفهانی علک البطم است و گفته اند اسم عجمی صعتر است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به قندرون و تحفۀ حکیم مؤمن شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ)
نوعی از پارچۀ ابریشمین، نوعی از چادر یک دیرکی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ لِ دِ)
دهی است از دهستان کلیبر بخش شهرستان اهر واقع در 15 هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر دارای 153 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 شود
لغت نامه دهخدا
(قَلَ)
دهی است جزء بخش مرکزی شهرستان ساوه، واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری ساوه و 12 هزارگزی راه شوسۀ ساوه به قم. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 210 تن است. آب آن از رود خانه وفرقان (قره چای) و محصول آن غلات، بنشن، پنبه و چغندر و زیره و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه تا 2 هزارگزی ماشین میرود. این ده قشلاق چند خانوار از ایل شاهسون بغدادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی از دهستان همائی بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 57هزارگزی جنوب باختری ششتمد کوهستانی و سردسیر و دارای 302 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ بَچْ چَ /چِ)
. آلت تناسل. (آنندراج) :
به قلندربچه پایین تنش دارد میل
طرفه حالی است که بیچاره دلش در کون است.
حکیم شفایی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ)
ده کوچکی است از دهستان هنرا بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، واقع در 20هزارگزی جنوب راه مالرو بافت به ساردوئیه. سکنۀ آن 8 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ دَ نَ / نِ)
خانه قلندر:
ز رنگ آمیزی مهتاب صباغ
قلندرخانه ای شد تکیۀ باغ.
زلالی (از آنندراج).
بسکه ای بسحاق شیرین است شعرت این زمان
در قلندرخانه ها روز و شب از بر میکنند.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلندر خانه
تصویر قلندر خانه
جایی که قلندران گرد آیند خانقاه قلندران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلندریه
تصویر قلندریه
کلندر یگری غلندر یگری
فرهنگ لغت هوشیار
بچه غلندر، زهارمرد کودکی که فرزند قلندراست، آلت تناسل شرم مرد: بقلندر بچه پایین تنش دارد میل - طرفه حالی است که بیچاره دلش در... است
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است غندران شیرابه گیاهی، شیرابه شنگ شیرابه مترشح از ساقه شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقه گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند قندرون. توضیح در کتاب فرهنگ اصطلاحات پزشکی و دارویی شلمیر قندرون مرادف با کائوچو و هر شیرابه دیگر گیاهی که در برابر هوا انجماد یابد ذکر شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلندرخانه
تصویر قلندرخانه
کلندرخانه خانگاه غلندران لنگر
فرهنگ لغت هوشیار
((قَ دَ))
شیرابه مترشح از ساقه شنگ را گویند که بر اثر قطع ساقه گیاه ترشح می شود و در برابر هوا انجماد پیدا می کند و در ده ها زنان و دختران مانند سقز آن را می جوند، قندرون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلندران
تصویر غلندران
ابدال
فرهنگ واژه فارسی سره