مارمولک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دم بلند که قادرند دم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، کرباسه، باشو، ماتورنگ، کربش، کربشه، کرفش، کرپوک، کرباشه، کرباشو، کلباسو
مارمولَک، گروهی از جانوران خزنده چابک و شبیه سوسمار با بدن فلس دار و دُمِ بلند که قادرند دُم ازدست رفتۀ خود را ترمیم کنند، کَرباسه، باشو، ماتورَنگ، کَربَش، کَربَشه، کَرفَش، کَرپوک، کَرباشه، کَرباشو، کَلباسو
اضطراب و بی آرامی و بیقراری و اندوه. (برهان) (ناظم الاطباء). اضطراب و بی آرامی. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از انجمن آرا). تالواسه. (از شرفنامۀ منیری) : ویته تلواسه دیرم بوره بوین هزاران تاسه دیرم بوره بوین. باباطاهر. و هرگاه که با صفرا آمیخته باشد (شراب انگوری ناگواریده اندر معده) منش گشتن و کرب، و به پارسی کرب را تاسه و تلواسه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ز بس تلواسه کاندرجان من بود تو گفتی مردنم درمان من بود. جمال الدین اشهری (از فرهنگ جهانگیری). ، میل به چیزی داشتن. (برهان) (ناظم الاطباء)
اضطراب و بی آرامی و بیقراری و اندوه. (برهان) (ناظم الاطباء). اضطراب و بی آرامی. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از انجمن آرا). تالواسه. (از شرفنامۀ منیری) : ویته تلواسه دیرم بوره بوین هزاران تاسه دیرم بوره بوین. باباطاهر. و هرگاه که با صفرا آمیخته باشد (شراب انگوری ناگواریده اندر معده) منش گشتن و کرب، و به پارسی کرب را تاسه و تلواسه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ز بس تلواسه کاندرجان من بود تو گفتی مردنم درمان من بود. جمال الدین اشهری (از فرهنگ جهانگیری). ، میل به چیزی داشتن. (برهان) (ناظم الاطباء)
نوعی از ضب است که سوسمار باشد و آن را وزغه نیز گویند و آن کوچکترین اجناس سوسمار است و بعضی گویند حربا عبارت از اوست و او عقرب را درست فرو می برد و گوشت او سم قاتل است، اگر در شراب افتد و بمیرد آن شراب هلاک کننده باشد. (برهان). معروف است و نام او تبدیلات دارد. (از انجمن آرا). جانوری شبیه به حربا که در سقف خانه ها باشد، به هندی چهپگلی گویند. (آنندراج) (غیاث). کرپاسو. کرپاسه. کرپاشه. کربایس. کربایش. مارمولک. کربس. کربش. کربسو. کربشو. کربسه. کربشه. کلپسه. (در لهجۀ اهالی خراسان). مارپلاس. سوسمار کوچک زهردار. (ناظم الاطباء). و رجوع به کرپاسه و کرپاسو و کربسو و کربشو و کربسه شود
نوعی از ضب است که سوسمار باشد و آن را وزغه نیز گویند و آن کوچکترین اجناس سوسمار است و بعضی گویند حربا عبارت از اوست و او عقرب را درست فرو می برد و گوشت او سم قاتل است، اگر در شراب افتد و بمیرد آن شراب هلاک کننده باشد. (برهان). معروف است و نام او تبدیلات دارد. (از انجمن آرا). جانوری شبیه به حربا که در سقف خانه ها باشد، به هندی چهپگلی گویند. (آنندراج) (غیاث). کرپاسو. کرپاسه. کرپاشه. کربایس. کربایش. مارمولک. کربس. کربش. کربسو. کربشو. کربسه. کربشه. کِلپَسَه. (در لهجۀ اهالی خراسان). مارپلاس. سوسمار کوچک زهردار. (ناظم الاطباء). و رجوع به کرپاسه و کرپاسو و کربسو و کربشو و کربسه شود
ناحیه ای است در اندلس از توابع شذونه و جایی است که در آن دو رود بیطه و لکه به هم می پیوندند، و تا شذونه 21 فرسنگ فاصله دارد. (معجم البلدان). و رجوع به اسپانی و اسپانیا شود
ناحیه ای است در اندلس از توابع شذونه و جایی است که در آن دو رود بیطه و لکه به هم می پیوندند، و تا شذونه 21 فرسنگ فاصله دارد. (معجم البلدان). و رجوع به اسپانی و اسپانیا شود
دهی است از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز، سکنۀ آن 302 تن. آب آن از رود خانه اوجان و چشمه. محصول آن غلات، یونجه، سیب زمینی و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز، سکنۀ آن 302 تن. آب آن از رود خانه اوجان و چشمه. محصول آن غلات، یونجه، سیب زمینی و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
یعنی خداوند خلق میکند، نام اشخاص معدودی از نسل قورح که در عهد عتیق مذکورند: اول پدرسموئیل و شوی حنّا که معروفتر از همه و شخصی عبرانی و متقی بود، دوم نام سه تن از بنی قورح که پیش از داود بودند. رجوع به قاموس کتاب مقدس ص 95 و 96 شود
یعنی خداوند خلق میکند، نام اشخاص معدودی از نسل قورح که در عهد عتیق مذکورند: اول پدرسموئیل و شوی حَنّا که معروفتر از همه و شخصی عبرانی و متقی بود، دوم نام سه تن از بنی قورح که پیش از داود بودند. رجوع به قاموس کتاب مقدس ص 95 و 96 شود
بیخ گیاهی است که آن را پزند و خورند، محرک باه و بغایت مسمن بدن و جهت سرفه و خشونت سینه و سحج امعاء و لاغری گرده و اسهال نافع و مداومت او مولد سودا و مسدد. (منتهی الارب) (آنندراج). ریشه نباتی است که پختۀ آن را خورند و هرگاه خوب پخته نشده باشد گزنده است. یکی آن قلقاسه است. (اقرب الموارد). نباتی است که نزدیک آبها میروید و در مصر کثیرالوجود است. برگش مایل بتدویر و عریض و بقدر برگ بادام از یک بیخ چندین شاخ میروید به سطبری انگشتی و به هرشاخی یک برگ میباشد و بیخش سطبرتر از زردک و کوتاه و مایل به سرخی و اندرون او سفید و با اندک قبض و تندی و لذیذ، در اول گرم و در دوم تر و به غایت مسمن بدن و صالح الغذاء و محرک باه و جهت سرفه و خشونت سینه و حنجره و سحج امعاء و لاغری گرده و اسهال نافع و نفاخ و مداومت اومولد سوداء و مسدد و مصلحش عسل و سکنجبین و ادویۀ خوشبو و تخم او در افعال قریب به تخم کرنب و قدر شربت از تخم او دو درهم است و قسمی از قلقاس صلب و مستدیر میباشد و هر چند طبخ دهند پخته نمیشود و ضماد او جهت نضج اورام و ذرور سوختۀ او جهت قروع و قلاع و تقویت موی مؤثر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). تیره قلقاس مشتمل بر چند نوع گیاه که برای زینت کاشته میشوند. یکی از آنها گل شیپوری است. جنس دیگر آن قلقاس است که ریشه آن شیرۀ سمی دارد و سابقاً خشک کرده آن راکه سمیتش کمتر است در رماتیسم به کار میبردند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 298) (کار آموزی داروسازی ص 179)
بیخ گیاهی است که آن را پزند و خورند، محرک باه و بغایت مسمن بدن و جهت سرفه و خشونت سینه و سحج امعاء و لاغری گرده و اسهال نافع و مداومت او مولد سودا و مسدد. (منتهی الارب) (آنندراج). ریشه نباتی است که پختۀ آن را خورند و هرگاه خوب پخته نشده باشد گزنده است. یکی آن قلقاسه است. (اقرب الموارد). نباتی است که نزدیک آبها میروید و در مصر کثیرالوجود است. برگش مایل بتدویر و عریض و بقدر برگ بادام از یک بیخ چندین شاخ میروید به سطبری انگشتی و به هرشاخی یک برگ میباشد و بیخش سطبرتر از زردک و کوتاه و مایل به سرخی و اندرون او سفید و با اندک قبض و تندی و لذیذ، در اول گرم و در دوم تر و به غایت مسمن بدن و صالح الغذاء و محرک باه و جهت سرفه و خشونت سینه و حنجره و سحج امعاء و لاغری گرده و اسهال نافع و نفاخ و مداومت اومولد سوداء و مسدد و مصلحش عسل و سکنجبین و ادویۀ خوشبو و تخم او در افعال قریب به تخم کرنب و قدر شربت از تخم او دو درهم است و قسمی از قلقاس صلب و مستدیر میباشد و هر چند طبخ دهند پخته نمیشود و ضماد او جهت نضج اورام و ذرور سوختۀ او جهت قروع و قلاع و تقویت موی مؤثر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). تیره قلقاس مشتمل بر چند نوع گیاه که برای زینت کاشته میشوند. یکی از آنها گل شیپوری است. جنس دیگر آن قلقاس است که ریشه آن شیرۀ سمی دارد و سابقاً خشک کرده آن راکه سمیتش کمتر است در رماتیسم به کار میبردند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 298) (کار آموزی داروسازی ص 179)